تبلیغات X
سفارش بک لینک
آموزش ارز دیجیتال
ابزار تادیومی
خرید بک لینک قوی
صرافی ارز دیجیتال
خرید تتر
خدمات سئو سایت
چاپ ساک دستی پارچه ای
چاپخانه قزوین
استارتاپ
آموزش خلبانی
طراحی سایت در قزوین
چاپ ماهان
چاشنی باکس
کرگیری
کرگیر
هلدینگ احمدخانی قم
زبان انگلیسی
https://avalpack.com
سئو سایت و طراحی سایت پزشکی
خرید آجیل
همکاری در فروش
دانلود سریال
لوله‌ پلی‌ اتیلن




وَلَقَدْ كَتَبْنَا فِى ٱلزَّبُورِ مِنۢ بَعْدِ ٱلذِّكْرِ أَنَّ ٱلْأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِىَ ٱلصَّـٰلِحُونَ [٢١:١٠٥] و ما در زبور -پس از تورات- نوشته‌ايم كه اين زمين را بندگان صالح من به ميراث خواهند برد. فتنه هاى پيش بينى شده براى امت اسلام s
فتنه هاى پيش بينى شده براى امت اسلام
ظهور اخرالزمان رهبران گمراه ایت الاه کورانی دجال فتنه فتنه هاى پيش بينى شده براى امت اسلام      بر حذر داشتن امت توسط پيامبر از فتنه هاى پس از وفات ايشان   &nb
نوشته شده در تاريخ دوشنبه 4 شهریور 1392 توسط محمدنبی مرادقلی | نسخه قابل چاپ | تعداد بازدید 171 بار

فتنه هاى پيش بينى شده براى امت اسلام

 

     بر حذر داشتن امت توسط پيامبر از فتنه هاى پس از وفات ايشان

     وقتى پيامبر در بستر بيمارى بود ، مطالب ارزنده اى را به امت عرضه كرد كه هيچ پيامبرى براى امتش به ارمغان نياورده بود . پيامبر مى خواست تا امت به پيروى از او ، به برنامه و روشى عمل كنند كه هدايت امت را تضمين كرده و هرگز گمراه نشوند و تا قيامت سرور امت هاى ديگر باشند اما عمر بن خطاب با پيامبر رويارويى كرد و اين ارمغان را ردّ كرد ! « طُلَقا » و آزادشدگان قريش كه در آن زمان زياد بودند هم سخن وى را تأييد كردند و فرياد مى زدند : هرچه عمر مى گويد ! دوات و كاغذ برايش نبريد، كتاب خدا ما را بس است .

     معنى اين سخن آن است كه سنّت پيامبر را قبول نداريم و نمى خواهيم براى ما پيمانى بنگارد .

     طرفداران خلافت ، از برخورد عمر با پيامبر دفاع كرده و هنوز هم تا امروز از آن جانبدارى مى كنند. ماجراى اين رويارويى در شش جا از كتاب بخارى روايت شده است!

     به رغم آن كه امت خواست خدا در تعيين آينده خود را نپذيرفت و با آگاهى و به عمد، خواست كه در كوران گمراهى و فتنه باقى بماند ، اما پيامبر مهربان مشتاق بود امتش را از درگيرى و خونريزى براى دستيابى به حكومت ، بازدارد .

     در اين باره طبرانى در معجم الكبير 22/69 و مسند الشاميين 3/124 حديثى به نقل از واثلة بن اسقع آورده اند كه مى گويد : شنيدم رسول خدا فرمود : « شما مى پنداريد كه من آخرين كسى هستم كه مى ميرم ، اما نخستين فردى هستم كه از ميانتان مى رَوَم ; پس از من به صورت گروه هاى جدا از همديگر در مى آييد و برخى ، بعضى ديگر را مى كشند » . تاريخ دمشق 59/46 ، زوائد 7/306 ( كه گفته است : راويان ثقه اند اما در مورد برخى از آنها اختلاف هست ) .

     مسند شاميين 1/56 به نقل از پيامبر آورده است : « به من وحى شده كه مهلتى ندارم و قبض روح خواهم شد و شما پس از من به صورت گروه هايى جداگانه به دنبالم خواهيد آمد و برخى ، گردن بعضى را خواهند زد » يعنى در روز قيامت به صورت گروه هاى مختلف نزدم مى آييد ، چون قاتل و مقتول خواهيد بود . معناى حديث آن است كه خواست الهى براى امت رخ خواهد داد .

     فرمايش پيامبر « مى پنداريد آخرين كسى هستم كه مى ميرم » بيانگر آن است كه قريش شايعه مى كرد كه پيامبر بعد از همه اصحاب و آخرين نفرى است كه درخواهد گذشت . اين شايعه بخاطر آن بود كه از هرگونه تأثيرگذارى بيعت غدير جلوگيرى كنند و نگذارند در زمان حيات پيامبر با على(عليه السلام) بيعت شود ! به همين سبب بود كه پس از درگذشت پيامبر(صلى الله عليه وآله) ، عمر اصرار داشت كه ايشان نمرده است ، و زمانى مطلب را پذيرفت كه ابوبكر آمد و حاضر شد !

     تمام راويان پيش بينى پيامبر از فتنه هاى پس از خود را روايت نموده و گزارش كرده اند كه ايشان امت را از فتنه ها بر حذر داشت . ابن حماد 1/30 و 48 از ابوموسى روايت كرده كه رسول خدا فرمود : « پيش از قيامت ، هَرْج خواهد بود » پرسيدم : هَرْج چيست ؟ فرمود : « قتل و كشتار » . پرسيديم : بيشتر از آنچه كه امروز كشته مى شوند ؟ ( در آن زمان مسلمانان در مرزهاى خود بودند و جنگى نبود ) فرمود : « مقصود نبرد با كافران نيست ، بلكه برخى از شما بعضى ديگر را مى كشيد ، حتى مرد ، جدّ و پدر و برادر و عموزاده و همسايه اش را مى كشد ! »

     راوى مى گويد : ]پس از فرمايش پيامبر[ مردم از اندوه يا ترس خاموش شدند، به گونه اى كه كسى لبخند نمى زد تا دندانش ديده شود .

     در روايت احمد 4/391 و 406 آمده است كه شنوندگان گفتند : سبحان الله ! ]چنين وضعى پيش مى آيد ، در حالى كه[ عقل و خِرَد داريم ؟!

     فرمود : « نه ، عقل مردم آن زمان از بين مى رود و مردمِ كم عقلى باقى مى مانند كه بيشترشان مى پندارند ارزش و بهايى دارند، در حالى كه هيچ ارزشى ندارند ! »

     ر. ك : احمد 4/414 ; ابو يعلى 13/203 و 212 و 237 ; ابن حبان 15/104 ، ابن ابى شيبه 15/13 ، طيالسى /35 به نقل از عبد الله ، عبد الرزاق 11/364 از ابن مسيّب ، مسلم 4/2056 ، ابن ماجه 2/1345 ، ترمذى 4/498 و . . .

     همچنين بخارى در چند جا از « صحيح » از جمله 1/29 و 2/22 به نقل از ابو هريره آورده است كه پيامبر فرمود :

     « قيامت برپا نمى شود مگر پس از آنكه دانش رخت بربندد ، لغزش ها زياد شود ، زمان و ساعات نزديك هم گردند ، فتنه ها آشكار شود ، هَرْج ( يعنى قتل و كشتار ) زياد شود ، و مال و اموال چنان زياد شود كه سرريز گردد ! »

     در بخارى 7/82 و 8/89 آمده است كه پرسيدند : هَرْج چيست ؟ فرمود : قتل و كشتار !

     در 8/101 آمده است : « قيامت برپا نمى شود مگر پس از آنكه بين دو گروه بزرگ ، نبردى بزرگ رخ دهد كه هر دو به يك چيز دعوت مى كنند . نيز قيامت برپا نمى شود مگر پس از آنكه كه حدود سى دجال دروغگو بيايند و همگى مدعى باشند كه رسول خدا هستند ! همچنين قيامت زمانى برپا مى شود كه دانش رخت بندد، لغزش ها زياد شود، زمان و ساعت ها به هم نزديك شوند ، فتنه ها آشكار ، هَرْج ( كشتار ) زياد شود و آن قدر ثروت ميانتان زياد شود كه فراگير و سرريز گردد ، بدان اندازه كه مالدار دنبال كسى باشد كه صدقه اش را قبول كند اما كسى كه صدقه را به او پيشنهاد كنند ، بگويد كه بدان نيازى ندارم !

     قيامت برپا نمى شود مگر پس از آنكه مردم ساختمان ها را بلند بسازند ، و آدمى بر قبر هر مُرده اى بگذرد ، بگويد كاش به جاى او بودم ، و خورشيد از جهت مغرب طلوع كند . وقتى از اين سو طلوع كرد و مردم آن را ديدند ، همگى ايمان مى آورند اما ديگر ايمان سودى به حالشان ندارد ، چون پيشتر ايمان نياورده و در ايمانشان كار خيرى كسب نكرده و انجام نداده بودند .

     وقتى قيامت برپا شود ، دو مرد كه لباس خود را براى فروش گسترده اند ، فرصت فروش و يا جمع كردن پيدا نمى كنند . مردى كه شير شترش را دوشيده ، فرصت نمى كند آن را مزه كند ! مردى كه در حال ساختن حوض خانه اش است ، وقت نمى كند آن را آب كند و كسى كه لقمه اش را به طرف دهانش بُرده ، فرصت خوردن آن را پيدا نمى كند .

     مانند اين حديث در مسند احمد 2/492 از ابو هريره ، طبرانى 9/220 از ابن عمرو و . . .

ملاحظات و ارزيابى

     نكته نخست : وقتى در كلام صحابه ، رخدادى پيش از قيامت يا در آخر الزمان توصيف مى شود ، به دلايل زير نبايد آن را قرينه اى قطعى براى مشخص كردن زمان رخداد بدانيم :

     1. آنان باور داشتند كه زمانشان آخر الزمان است و پيامبر فرموده : « من و قيامت مانند اين دو هستيم ( انگشتانش را جفت كرد ) » ( بخارى 6/177 ) چنان كه ايشان لقب پيامبر آخر الزمان را هم دارند . ( كمال الدين /190 ) .

     2. راويان دستگاه خلافت ، زمان هر رخداد بدى كه در زمان صحابه وعده داده شده بود را به تأخير مى انداختند و دور مى دانستند . ملاحظه شد كه پيامبر به يارانش فرمود :

     « مى پنداريد من پس از همه شما مى ميرم ، در حالى كه نخستين فردى ام كه از ميانتان مى رَوَم ، آن گاه پس از من به صورت گروه هاى جدا از همديگر مى آييد و برخى از شما بعضى ديگر را مى كشند » .

     نگارنده : به رغم تمامى اين نصوص صريح و روشن باز هم خيال مى كنند كه درگيرى و كشتار و فتنه ، پيش از قيامت خواهد بود ، در حالى كه پيامبر به صراحت به آنها گفته است كه : « پس از من بر سرِ حكومت و قدرت مى جنگيد » و اين فتنه ها هيچ ربطى به ظهور امام مهدى(عليه السلام) ندارد مگر آنكه طبق آنچه كه شيعه و سنى روايت كرده ، ادامه اين اختلافات و درگيرى ها تا زمان ظهور امام زمان خواهد بود .

     از جمله طبرانى در معجم الكبير 18/51 از عوف بن مالك روايت كرده كه از پيغمبر پرسيدم : آيا شام فتح مى شود ؟ فرمود : « آرى ، به زودى ، و فتنه هايى پس از فتح شام ، رخ مى دهد ، سپس فتنه اى دشوار و تاريك خواهد آمد ، آن گاه فتنه ها يكى پس از ديگرى رخ خواهند داد تا مردى از اهل بيتم خروج كند كه به او مهدى مى گويند . اگر او را دريابى ، پيرويش كن و از هدايت شوندگان باش » . بقيه روايات خواهد آمد .

     نكته دوم : به جهت عامى بودن راوى و به سبب شيوع احاديث جعلى و اسرائيليات ، رخدادهاى ديگرى را بر نشانه هاى قيامت اضافه كرده است كه نمونه هايى را در اين باره خواهيد ديد .

     نكته سوم : اين احاديث در خدمت خلافت قريش و مصلحت آنان به كار گرفته شده است . از نخستين راويان ، ابو موسى اشعرى است كه نگذاشت مسلمانان در جنگ با خوارج ، امير مؤمنان(عليه السلام) را يارى كنند . ابوموسى ، در آن زمان استاندار امام در كوفه بود و هشدارهاى پيامبر به امت درباره جنگ و درگيرى را بازگو كرد و آنها را به جنگ خوارج ربط داد و موجب همراهى نكردن امام على(عليه السلام) براى نبرد با گروه سركش خوارج شد و فرصتى براى طلحه و زبير و عايشه فراهم آورد كه بر بصره ، سپس بر كوفه چيره شوند و حكومت على(عليه السلام) را براندازند !( جواهر التاريخ : 1 ) .

 

فتنه عالم گير و پُر شدن زمين از ستم و بيداد ستمگران

     تمام منابع مسلمانان بيان مى كند كه اقدام سترگ امام مهدى(عليه السلام) آن است كه زمين را از عدل و داد پر مى كند ، پس از آنكه از ظلم و ستم آكنده شده باشد . از اين مى فهميم كه ظهور امام پس از فتنه فراگير بوده و ستمگران پيش از ايشان، زمين را از ظلم و ستم پُر مى كنند .

     پر شدن زمين از ظلم ، مفهومى عرفى است كه بر بيشتر زمان ها صدق مى كند ، خداوند فرمود :

     « فساد ، در خشكى و دريا به خاطر كارهايى كه مردم انجام داده اند ، آشكار شده است . خدا مى خواهد نتيجه بعضى از اعمالشان را به آنان بچشاند ، شايد (به سوى حق) بازگردند » ( روم/41 )

     در زمان ما نيز ، فساد در خشكى و دريا و هوا آشكار شده و چنان زمين آكنده از ستم گرديده كه خفقان آور است .

     اينك نمونه هايى از احاديث شيعه و سنى :

     كمال الدين 1/286 از جابر آورده است كه رسول خدا فرمود : مهدى از فرزندان من و همنام و هم كنيه من است . شبيه ترين مردم به من ، در آفرينش ( ظاهر ) و اخلاق ( باطن ) است . غيبتى خواهد داشت كه امت ها در آن وضع گمراه مى گردند اما پس از آن همچون ستاره درخشان بازمى گردد و زمين را از عدل و داد پُر مى كند ، چنان كه آكنده از ستم و بيداد شده بود » .

     كمال الدين 1/287 از امير مؤمنان آورده است كه رسول خدا فرمود : « مهدى از فرزندان من است . غيبتى خواهد داشت كه امت ها در آن وضع گمراه مى شوند. ذخيره و ارث پيامبران ]يعنى كتاب ها و دانش اينان[ را با خود مى آورد ، آنگاه زمين را پر از عدل و داد مى كند ، چنان كه آكنده از ستم و بيداد شده بود » مسند احمد 3/37 از ابو سعيد خدرى آورده است كه رسول الله فرمود : « شما را به وجود مهدى ، بشارت مى دهم . به رغم اختلافات و لغزش مردم ، ميان امتم برانگيخته مى شود ، پس زمين را پر از عدل و داد مى كند ، پس از آن كه از ستم و بيداد آكنده شده بود » .

     مسند احمد از ابو سعيد خدرى آورده است كه رسول خدا فرمود : « قيامت برپا نمى شود مگر پس از آنكه مردى از اهل بيتم حكمرانى كند . پيشانى اش بلند و بينى اش كشيده است . زمين را پر از عدل مى كند ، چنان كه پيش از آن آكنده از ستم بود » .

 

بهره بردارى راويان دربارى از احاديث مربوط به فتنه ها

     مسلمانان اتفاق نظر دارند كه پيامبر امتش را از فتنه هاى پس از خود برحذر داشت اما برخى از اصحاب و راويان ، آنها را مطابق خواسته هاى خود معنا كردند كه به احاديث فتنه ها ( از فتنه ها ) تبديل شد . بر ماست كه براى رهايى از فتنه ها نظر اهل بيت(عليهم السلام) را بررسى و پيدا كنيم .

     ابو موسى اشعرى اهالى كوفه را از پيوستن به امير مؤمنان در جنگ جمل بر ضد طلحه و زبير و عائشه باز داشت .

     نعمان بن بشير انصارى و ضحاك بن قيس فهرى ، وزيران معاويه ، پس از مرگ يزيد ، با بنى اميه اختلاف پيدا كردند و با « ابن زبير » بيعت كردند و سپاهى را براى جنگ با امويان تجهيز كردند . در آن زمان « ضحاك » والى دمشق ، و « نعمان » والى حمص بود . « مروان » و قبائل شامى كلب با آن دو جنگيدند و آنها را كشتند و قدرت و سيطره را به شام بازگرداندند .

     ابو هريره ابتدا همراه معاويه بر ضد على(عليه السلام) بود و بعد همراه بنى مروان شد اما در آخر عمرش به او غضب كردند و او هم لعنت پيامبر بر آنان را روايت مى كرد و از هشدار پيامبر درباره فتنه غلام بچه گان قريش و حكمرانى كودكان مى گفت !

     از نمونه هاى اين احاديث ، طيالسى /108 از نعمان بن بشير در ابن ابى شيبه 11/19 از ابو موسى است كه پيامبر فرمود : « پيشاپيش قيامت ، فتنه هايى همچون شب ظلمانى وجود دارد . در اين وضع ، آدمى به هنگام صبح مؤمن است اما شب ، كافر ، يا شب مؤمن است اما صبح ، كافر ! اقوامى در اين اوضاع ، ايمان خود را با متاعى ناچيز از دنيا مى فروشند » .

     احمد 2/303 و 372 ، مسلم 1/110 ، ترمذى 4/487 از ابو هريره ، معجم الكبير طبرانى 8/357 ، حاكم 3/525 ، حلية الأولياء 10/170 ، ابن مبارك /152 از نعمان بن بشير . معناى « صبح با ايمان است اما شب كافر » آن است كه گرايش خويش به حق را تبديل به باطل مى كند يا گمراهى را مى پذيرد .

 

ارزيابى

     نخست : راويان ، اين حديث و مانند آن را با فتنه جنگ جمل تطبيق داده اند ، به رغم آن كه تعبير حديث « پيش از قيامت » است ، يا تعبير ابوموسى در روايت ابن ابى شيبه «در آخر الزمان » است . از اين تطبيق مى فهميم كه آنها تصور مى كردند كه زمانشان آخر الزمان و پيش از قيامت است . حسن بصرى كسانى را كه گرفتار فتنه شده و دينشان را فروختند ، توصيف كرده و مى گويد : « به خدا سوگند ! آنان را مانند اشباحى بى عقل و خِرَد ديدم ; جسم هايى بى خيال و رؤيا ; پروانگان آتش و مگسان طمعورز كه با دو دِرْهم مى آمدند و با دو دِرْهم مى رفتند و هر يك حاضر بود دينش را به قيمت بُزى بفروشد » ! ( حلية الأولياء 10/170 )

     دوم : گرفتار آمدن و سقوط در فتنه و كفر را بر بيعت ]با بنى اميه[ تطبيق داده اند . طبقات 7/410 مى گويد : « ضحاك بن قيس » به « قيس بن هيثم » پس از مرگ يزيد بن معاويه نوشت : سلام عليك ! اما بعد ، شنيدم رسول خدا(صلى الله عليه وآله)فرمود : « پيش از قيامت ، فتنه هايى همچون دود هست . در آن اوضاع دل آدمى مى ميرد ، چنان كه بدنش مى ميرد . آدمى صبح مؤمن است و شب كافر ، يا شب مؤمن است و هنگام صبح كافر ! اقوامى نصيب و دين خويش را به متاعى ناچيز از دنيا مى فروشند » يزيد بن معاويه مُرد و شما برادران و رفقاى ما هستيد ، پس بر ما پيشى نگيريد ، تا براى خود رهبرى برگزينيم .

     معناى سخنش آن است كه بيعت با بنى اميه را كفر مى دانستند .

     سوم : احاديثى كه درباره موضع گيرى ابو موسى اشعرى ، ابى بكره ، ضحاك، ابن نعمان ، ابو هريره ، سعد و حذيفه در برابر فتنه ها رسيده است ، همگى متناقض هستند . برخى نبرد با همديگر را مطلقاً حرام مى دانستند و طرفين درگير را اهل جهنم برمى شمردند ; بعضى پيروى از افكار عمومى يا خليفه را لازم مى دانستند ; برخى پيروى امام عادل را واجب مى دانستند و بعضى هم نبرد با گروه سركش را لازم مى دانستند ، تا بدين آيه عمل شده باشد :

     « هرگاه دو گروه از مؤمنان با هم به نزاع و جنگ پردازند ، آنها را آشتى دهيد ، و اگر يكى از آن دو بر ديگرى تجاوز كند ، با گروه متجاوز پيكار كنيد تا به فرمان خدا بازگردد ، و هر گاه بازگشت ( و زمينه صلح فراهم شد ) ميان آن دو به عدالت صلح برقرار سازيد و عدالت پيشه كنيد كه خدا عدالت پيشگان را دوست دارد » ( حجرات/9 ) .

     مرقاة المفاتيح 9/279 آورده است كه پيامبر فرمود : « در زمان فتنه ، كمان هايتان را بشكنيد و « زه » ( چله كمان ) را ببريد و شمشيرهايتان را با سنگ خراب كنيد اما اگر يكى از شما گرفتار فتنه شد ، همچون بهترين فرزند حضرت آدم(عليه السلام) عمل كند » ]يعنى ستم نكند[ .

     مسند الشاميين 1/222 آورده است : راوى مى گويد كه پرسيدم : اى رسول خدا ]در حال فتنه[ چه كنيم ؟ فرمود : دستت را بشكن ]تا ناتوان گردى[ پرسيدم : اگر دستم خوب شد؟ فرمود : دست ديگرت را بشكن ! گفتم : اگر آن هم خوب شد ؟ فرمود : پايت را بشكن ، گفتم : اگر خوب شد ، چه ؟ فرمود : پاى ديگرت را بشكن ! پرسيدم : اين كارها را تا كى ادامه دهم ؟ فرمود : تا وقتى كه دستى خطاكار آيد ]و به تو آسيب رساند[ يا مرگ حتمى تو را دريابد .

     مستدرك حاكم 4/440 از ابو بكره ( برادر زياد بن ابيه ) آورده است كه رسول الله فرمود: «وقتى فتنه باريد ، هر كسى شتر دارد ، مشغول شتر چرانى شود . هر كسى گوسفند دارد، سرگرم گوسفندش شود . هر كسى زمين دارد ، مشغول زمين دارى شود » .

     مردى پرسيد : اى رسول خدا ! اگر كسى شتر و گوسفند و زمين نداشته باشد ، چه ؟ فرمود : « سنگى بردارد و بر شمشيرش بزند تا اگر توانست ، نجات يابد » . سپس پيامبر سه بار پرسيد : آيا پيام را ابلاغ كردم ؟

     مردى گفت : اى رسول خدا ! اگر مجبور شدم كه به يكى از گروه ها بپيوندم ، و در همان حال تيرى به سويم آيد و يا شمشيرى مرا بكشد ، چه ؟ فرمود : « گناه خودش و گناه تو بر عهده اوست و از اهل جهنم خواهد بود » ( سه بار اين مطلب را فرمود ) .

     حاكم 3/320 روايت مى كند : وقتى فتنه باريد ، ايستاده ]و تماشاچى[ بهتر از فرد پياده است ]كه رو سوى فتنه آورده[ و پياده بهتر از سواره است و كشته شدگان ، همگى در آتش اند . زوائد 7/302 مى گويد كه « احمد » روايت را با دو سند آورده و رجال يكى ، ثقه اند . روايت بخارى مى آيد .

     چهارم : اين حديث ، مشهورترين روايت در منابع سُنى ها درباره فتنه است . قابل ملاحظه است كه تمام يا بيشتر راويان آن ، از دشمنان امام على(عليه السلام) هستند . نخستين راوى حديث ، ابو موسى اشعرى بود كه بتواند اراده مسلمانان را تضعيف كند . عبارت مشهور همان است كه احمد 4/416 روايت كرده است كه رسول خدا فرمود :

     پيش از قيامت ، فتنه هايى همچون شب تاريك مى آيند كه آدمى صبح ، مؤمن است و شب ، كافر ، يا شب ، مؤمن است و صبح ، كافر ! در حال فتنه فرد «نشسته» بهتر از « ايستاده » است و فرد « ايستاده » بهتر از « رَونده پياده » و وى بهتر از شخص « تلاشگر » است .

     ]در حال فتنه[ كمانتان را بشكنيد و « زه » آن را ببُريد و با سنگ بر شمشيرهايتان بزنيد; اما اگر فتنه وارد خانه يكى از شما شد ، مانند بهترين پسر حضرت آدم باشيد ; يعنى مانند « هابيل » كه حاضر شد كشته شود اما دست ستم به برادرش دراز نكند !

     مانند آن در نعيم بن حماد 1/30 و 61 و 171 و 187 ، ابن ماجه 2/1310 ، ابو داود 2/305 ، حاكم 4/555 ، سنن بيهقى 8/191 ، ابن ابى شيبه 7/215 و 8/593 ، الاصابه 7/261 ، تعجيل المنفعة /511 ، معجم الأوسط طبرانى 2/65 و 8/257 . البانى در ارواء الغليل 8/102 آن را صحيح دانسته ، و او طرفين درگير را مستحق آتش جهنم مى داند كه با حكم قرآن منافات دارد .

     بخارى در صحيح خود 4/177 و 8/91 تحت عنوان « باب تكون فتنة القاعد فيها خير من القائم » و بعد : « باب إذا التقى المسلمان بسيفهما » آن را از ابو هريره روايت كرده و داستان برادر « حسن بصرى » با ابو بكره ( برادر زياد بن ابيه ) را آورده است . « برادر حسن » مى گويد :

     « در شب هاى فتنه ، با سلاحم بيرون آمدم ، ابوبكره مرا ديد و پرسيد : چه كار مى خواهى بكنى ؟ گفتم : مى خواهم عموزاده رسول خدا را يارى كنم ، گفت كه رسول الله فرموده است : « وقتى دو مسلمان ، با شمشير رو در روى هم بايستند ، هر دو اهل جهنم اند» پرسيدند : قاتل كه معلوم است ، اما تقصير مقتول چيست ؟ فرمود : « چون مى خواسته ديگرى را بكُشد » .

     در روايت ، وقتى ابوبكره ( برادر زياد بن ابيه ) برادر حسن بصرى را از رفتن به جنگ جمل و طرفدارى از على(عليه السلام) باز مى دارد ، بخارى توجه ندارد كه دنباله حديث را نيز بياورد كه ابو بكره پرسيد : كجا مى روى ؟ براى يارى على ؟! شنيدم رسول خدا فرمود : « پس از من فتنه خواهد بود . در اين حال ، وضع كسى كه « خوابيده » بهتر از « نشسته » و وى بهتر از « ايستاده » است ، از اين رو در خانه ام نشستم . پس از اين ، جارية بن عبدالله و ابو سعيد را ديدم، پرسيدند : ديروز كجا بودى ؟ آنچه را ابوبكره گفته بود ، برايشان گفتم، گفتند : خدا ابوبكره را لعنت كند ! روايت را بد شنيده و بد نقل كرده است ! پيامبر فقط به ابو موسى گفت : « پس از من فتنه خواهد بود ، كه در آن موقع اگر تو خواب باشى ، بهتر است از آن است كه نشسته باشى ، و اگر نشسته باشى ، بهتر از آن است كه اقدامى بكنى» ]يعنى فرمايش پيغمبر فقط مربوط به افراد ساده لوحى مانند ابو موسى اشعرى است ، نه همه مردم [

     اين دو صحابى جليل به همراه عمار بن ياسر شهادت داده اند ( چنان كه در الغارات 2/918 آمده ) كه وقتى على(عليه السلام) عمار را به كوفه فرستاد ، از ابوموسى پرسيد : چرا مردم را از يارى ما بازمى دارى ؟ به خدا سوگند ! ما قصدى جز اصلاح نداريم و امير مؤمنان كسى نيست كه از چيزى بترسد ! ابو موسى گفت : راست مى گويى ، پدر و مادرم فدايت ! اما مشاور در مشورت خيانت نمى كند ! شنيدم رسول خدا فرمود : فتنه پيش خواهد آمد ، كه در آن حال « نشسته » بهتر از « ايستاده » و وى بهتر از « رَوَنده » و او بهتر از « سواره » است !

     « عمار » خشمگين و ناراحت برخاست و گفت : اى مردم ! پيامبر اين فرمايش را فقط براى ابو موسى فرمود كه : « در حال فتنه ، بهتر است تو بنشينى ]و هيچ كارى نكنى[ تا اينكه برخيزى ]و دست به اقدامى بزنى[ » . مانند اين روايت در تاريخ طبرى 3/497 است .

     نگارنده : ابو موسى اشعرى به رغم آنكه توسط امام على(عليه السلام)، والى كوفه شده بود ولى باز هم در دشمنى با حضرت پافشارى مى كرد . همچنين حديث پيامبر را تحريف كرد ، كه موجب رويارويى « عمار » با او شد و شهادت داد كه « ابو موسى » جزء كسانى بود كه در « ليلة العقبة » براى كشتن پيامبر توطئه چيدند . پس از اين ، امام وى را بركنار كرد و او را « سامرى امت » ناميد و چون اهل يمن بود ، خوارج امام(عليه السلام) را در جنگ صفين ، مجبور كردند تا او را به عنوان داور به نمايندگى از ايشان قرار دهد .

     ابوموسى بر ضد خويش اعتراف مى كند كه پيامبر ، او را « گمراه كننده » توصيف كرد .

     در مناقب آل ابى طالب 2/363 به نقل از ابن مردويه و او از « سويد بن غفله » نقل كرده است : در ساحل فرات ، همراه ابو موسى بودم ، گفت كه شنيدم رسول خدا فرمود : « بنى اسرائيل بين خود اختلاف كردند و پيوسته اختلاف ميانشان بود تا دو داور گمراه برگزيدند . هر كسى از آن دو پيروى كرد ، گمراه شد . امور شما ]مسلمانان نيز[ مورد اختلاف خواهد شد، تا دو داور برگزينيد ، كه گمراه مى كنند و هر كسى از آنها پيروى كند، گمراه مى شود » .

     ]من « سويد »[ گفتم : پناه بر خدا ، مبادا تو ]اى ابو موسى[ يكى از گمراه كنندگان باشى ؟! ابو موسى پيراهنش را درآورد و گفت : چنان كه خدا خواست و پيراهن از تنم درآمد ، اميدوارم خدا هم مرا از گمراهى ، اينچنين به در آوَرَد !

     مانند آن در شرح نهج البلاغه 13/507 و تاريخ يعقوبى 2/190 است : سويد گفت : چه بسا سخن بلا آورد ] و زبان سرخ ، سرِ سبز بر باد بدهد [ ! پس از تحكيم و داورى ، ابو موسى را ديدم و گفتم : وقتى خدا بخواهد كارى انجام شود ، كسى نمى تواند مانع گردد !

     پنجم : پيروان بنى اميه نتوانستند فتنه و گروه سركش را معيّن كنند و در جهاد با طاغيان ، حكم هاى متناقضى دادند . جنگ را براى دشمنان على(عليه السلام) روا دانستند اما بر امام حرام كردند ! با اين حال توانستند كه ميان مسلمانان تبليغ كنند كه كشتن عثمان فتنه اى بود كه تمامى اصحاب گرفتار آن شدند . براى اين منظور ، روايات فِتَن را تحريف كرده و اضافاتى بر آن بافتند تا به عثمان و معاويه و دشمنان اهل بيت(عليهم السلام) خدمت كنند . عمل اينان يكى از فتنه هاى مربوط به پيشوايان گمراه كننده است كه پيامبر از آن بر حذر داشت .

     اما هدف ما ، بازگويى فتنه هاى متصل و مرتبط به ظهور امام مهدى(عليه السلام) است كه گوشه اى از تحريف احاديث فِتَن را بيان كرديم ، چرا كه براى فهم مطلب ، سودمند بود .

 

اهل بيت(عليهم السلام) مأمن امت و كشتى نجات از فتنه ها

     احاديث متواترى از پيامبر وجود دارد كه اهل بيتش را « كشتى نجات امت از فتنه ها و گمراهى » توصيف كرده است . همه اين حديث را صحيح مى دانند : «مَثَل اهل بيتم براى شما مانند كشتى نوح است . هر كسى بر آن سوار شود ، نجات يافته و هر كسى سرپيچى كند ، غرق مى شود » .

     صدوق در اعتقادات /94 مى گويد :

     « اعتقاد ما درباره اهل بيت(عليهم السلام) اين است كه آنها « اولى الأمر » هستند و خدا به اطاعت و پيروى از آنان دستور داده است ، آنان گواه بر مردم و ابواب الله اند ، راه و راهنما به سوى خدايند ، آنها مخزن دانش الهى و مترجمان وحى اند ، اركان توحيد و معصوم از خطا و لغزش اند و خداوند پليدى را از وجودشان زدوده و پاك و تطهيرشان كرده است ، معجزات دارند و مانند ستارگان كه موجب ايمنى آسمانيان اند ، موجب ايمنى و امان زمينيان هستند . مَثَلشان براى اين امت ، مانند كشتى نوح و يا دَرِ توبه و آمرزش است . آنان بندگان گرامى خدا هستند كه در سخن بر خدا پيشى نمى گيرند و پيوسته به فرمان او عمل مى كنند » (انبياء/ 26 - 27)

     در خصال 3/57 آمده است : « اى على ، مَثَل تو ميان امتم ، مانند كشتى نوح است . هر كسى بر آن سوار شود ، نجات مى يابد، و هر كسى سرباز زند ، غرق مى گردد »

     عيون اخبار الرضا 1/30 آورده است: « مَثَل اهل بيتم در ميان شما مانند كشتى نوح است . هر كسى بر آن سوار شود، نجات مى يابد اما هر كسى سرپيچى كند ، به سوى آتش جهنم رانده مى شود ».

     دعائم الاسلام 1/80 آورده است : « هر كسى بر آن سوار شود ، نجات يابد و هر كسى سر پيچى كند ، غرق شود » .

     كفاية الاثر /29 از ابو سعيد خدرى آورده است كه شنيدم رسول خدا فرمود :

     « اهل بيتم موجب ايمنى زمينيان اند ، چنان كه ستارگان موجب ايمنى آسمانيان اند » .

     پرسيدند : اى رسول خدا ! امامان پس از شما از اهل بيت شمايند ؟ فرمود :

     « آرى، امامانِ پس از من ، دوازده نفرند ، نُه نفر از نسل حسين . آنها امين و معصومند. مهدى اين امامان ، از ماست . بدانيد آنان اهل بيت و عترتم هستند . از گوشت و خون من! چرا كسانى با رفتارى كه با آنها دارند ، مرا آزار مى دهند ؟! خداوند شفاعت مرا شامل آنها نگرداند ! » ر.ك : علل الشرائع 1/123 ، كمال الدين /205 .

     همه روايت كرده اند كه ابوذر(رحمه الله) حلقه كعبه را مى گرفت و براى مسلمانان سخنرانى مى كرد و اين نكات را ]كه نقل كرديم[ مى گفت .

     ر.ك : معجم الكبير طبرانى 3/46 ، معجم الأوسط 4/9 و 5/306 ، معجم الصغير 1/139 و 2/22 از حنش بن معتمر: ديدم كه ابوذر غفارى دو حلقه در كعبه را گرفته و مى گفت :

     هر كسى مرا مى شناسد ، كه مى شناسد اما هر كسى نمى شناسد ]بداند[ من ابوذر غفارى ام . شنيدم رسول خدا فرمود : « مَثَل اهل بيتم ميان شما مانند كشتى نوح براى قوم نوح است . هر كسى بر آن سوار شود ، نجات مى يابد و هر كس سرباز زند ، هلاك و تباه مى شود ، و مانند دَرِ توبه و آمرزش بنى اسرائيل اند » .

     نيز ابن ابى شيبه 7/503، مجمع الزوائد 9/168، شواهد التنزيل 1/360، تاريخ بغداد 12/90 ، اكمال الخطيب /59 ( كه اسنادش را بيان كرده ، صحيح دانسته ) ، سبل الهدى 11/11 ( از سخاوى تأييد آن را نقل كرده ) و ...

آقاى ميلانى در نفحات الأزهار 1/60 اسناد حديث نزد سُنى ها را مورد تحقيق قرار داده و ثابت كرده كه به رغم اختلاف مذاهب عالِمان سنى ، حديث به نظرشان صحيح است . همچنين عنادورزى منكران حديث را برملا مى كند ، همان كسانى كه اگر صحت حديث ثابت شود ، دچار دردسر مى شوند !

     شيخ صافى گلپايگانى در امان الأمة من الاختلاف /171 مى نويسد :

     « احاديث اَمان از راه هاى بسيار و با عبارات نزديك به هم روايت شده است . شمار بسيارى از شخصيت هاى سُنى ، آن را به نقل از اينها آورده اند : امير مؤمنان على(عليه السلام) ، اَنَس ، ابى سعيد خدرى ، جابر ، ابو موسى ، ابن عباس ، سلمة بن أكوع و . . . ابن حجر مى گويد : هفتمين آيه ] از آيات وارده درباره اهل بيت [ اين فرمايش خدا در آيه 33 انفال است : « اى پيامبر ! تا تو ميان آنها هستى ، خداوند آنان را مجازات نخواهد كرد » پيامبر اشاره دارد كه اين معنا درباره اهل بيتش است و اينها موجب ايمنى زمينيان اند ، چنان كه پيامبر موجب امان مردم است . اين معنا در احاديث بسيارى آمده است » .

     اما ببينيم كه فخر رازى ، بزرگترين مفسر سُنى ها ، چگونه سعى دارد كه در مورد اين حديث ، نيرنگ به كار ببرد تا آن را از معناى درستش دور كند . وى در تفسيرش 27/167 مى گويد :

     « اين آيه ]مودت[ دلالت دارد كه دوستى آل رسول و اصحابش واجب است . اين كار وقتى كامل و تمام است كه به شيوه ما يعنى اهل سنت و جماعت انجام پذيرد ، بدين صورت كه بين ولايت عترت و دوستى صحابه جمع كرده اند . شنيدم كه برخى از واعظان از پيامبر نقل مى كردند : « مَثَل اهل بيتم مانند كشتى نوح است . هر كسى بر آن سوار شود، نجات مى يابد » ]نيز بايد دانست[ پيامبر فرمود : « اصحابم مانند ستارگان اند . از هر يك پيروى كنيد ، هدايت مى شويد » در زمان كنونى ، ما در درياى تكليف هستيم و امواج شبهه و شهوات برما مى تازد. كسى كه در درياست ، به دو چيز نيازمند است : يكى كشتى اى كه عيب و سوراخى نداشته باشد . و دوم ستارگان پُر فروغى كه نور و درخشش داشت باشند . اگر بر كشتى سوار شود و به ستارگان درخشان نگاه كند ]تا جهت خود را پيدا نمايد[ اميد به سلامت و نجات وى مى رَوَد . ياران ما ]اهل سنت[ ، بر كشتى ولايت آل محمد سوار شده ، چشمان خود را به « ستارگان صحابه » دوخته اند و از خداوند متعال اميد رسيدن به سلامت و سعادت دنيا و آخرت دارند » .

     فخر رازى سند حديث « اهل بيتم مانند كشتى نوح اند » را گفته واعظان مى داند اما « اصحابم مانند ستارگان اند » را حديث صحيح و قطعى نبوى قلمداد مى كند ، به رغم آنكه جزء عالمان بزرگ سنى هاست و مى بايستى بداند كه حديث « كشتى نوح » صحيح است و همچنين بداند كه علماء اهل سنت شهادت داده اند كه حديث « اصحابم مانند ستارگانند » دروغ و جعلى است . اما ]فخر رازى[ تعصب و تزوير كرده است .

     ابن حزم در الأحكام 6/810 مى گويد : روايت « اصحابم مانند ستارگانند » ساقط است. وى سپس راويان آن را ذكر مى كند و مى افزايد : « سلام بن سليمان » احاديث جعلى روايت مى كند و بدون ترديد اين حديث ، از جمله احاديث جعلى است .

     ابوبكر بزار در تحفة الأحوذى 10/125 مى گويد : چنين گفته اى از پيامبر صحيح نيست . ابن حزم هم گفته : خبرى دروغ ، جعلى و باطل است .

     اما مى بينيد كه چگونه فخر رازى اهل بيت(عليه السلام) را كشتى در دريا قرار مى دهد كه سوارشوندگان بر آن ، هدايت نمى شوند اما صحابه ، ستارگانى در آسمانند كه سواران كشتى را هدايت مى كنند !

 

اختلاف روايات ، فتنه اى در امت اسلام !

     تعداد فتنه هاى ميان امت در احاديث و اقوال ، مختلف است اما ضررى به بحث ما نمى رساند ، چرا كه هدف ما شناخت فتنه هاى آخر الزمان و مرتبط با ظهور امام مهدى(عليه السلام) است . و اما فتنه هاى ديگر را به جهت آشنايى خواننده با احاديث و راويان آورده ايم و اينكه از ترجمه تحت اللفظى هر حديث دورى گزيند و از مجموع آن ، به معنايى برسد كه توسط پيامبر(صلى الله عليه وآله) اراده شده است .

     برخى نصوص ، فتنه ها را سه قسمت كرده است .

     در تاريخ ابن معين 1/317 از ابو هريره آمده است كه پيامبر فرمود : « فتنه هاى دشوارى بر سر شما خواهد آمد . اولى باران ]فتنه[ خواهد بود ، دومى سنگ ]فتنه[ مى بارد(1) و سومى سياهى و ظلمتى است كه تا روز قيامت ادامه مى يابد و مانند جاهليت ، قتل و كشتار مى شود » .

     ابن حماد 1/234 از كعب آورده است : سه فتنه در شام خواهد بود : فتنه ريختن خون ها ، فتنه قطع رَحِم و غارت اموال ، سپس فتنه غرب كه كور است .

     در همين منبع 1/57 از حذيفه آورده شده است : فتنه ها سه گونه اند و چهارمين فتنه به دجال مى كشاند : فتنه اى كه باران ]آشوب [ است ، فتنه اى كه سنگ مى بارد ، فتنه اى كه سياه و ظلمانى مانند موج درياست .

     نيز در الحلية 1/273 و در همين منبع به نقل از كعب است : سه فتنه ، مانند شبى كه گذشت ]حتمى است[ : فتنه اى در شام ، سپس فتنه اى در شرق كه هلاكت پادشاهان است ، آنگاه فتنه غربى ( كه آمدن لشكرى با پرچم هاى زرد است . فتنه غرب ، كور است ) . نيز در عقد الدرر / 52 .

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ تعبير سنگ در روايت « رضَف » است ، به معناى سنگ داغ و تفسانيده كه بر هر كسى اصابت بكند ، گويا بر سنگ نشسته است . تعبير باران در روايت « نشَف » است ، به معناى آب كه بر هر كسى ببارد ، لباسش خيس خواهد شد . بيشتر روايات ، آب را بر سنگ مقدّم داشته و بر كشته شدن عثمان مطابقت داده اند .

 

 

     مقصود راوى از فتنه غربى و پرچم هاى زرد كه « كعب » ذكر كرده ، جنبش فاطميون است ، چون آنها از غرب جهان اسلام ، رو به مصر و نقاط ديگر آوردند. اين مطلب موجب ترديد مى شود كه مبادا روايت را بر ضد جنبش فاطميون و به دروغ بر « كعب » بسته باشند ، چرا كه دشمنانِ جنبش فاطميون ، آن را « فتنه غربى » ناميده اند . پرچم هاى اينها مانند پرچم انصار زرد بود . و در روايتى در تذكره قرطبى آمده است : ميان پرچم هاى امام مهدى(عليه السلام) بيرق هاى زردى وجود دارد . در حال حاضر برخى مسلمانان به عنوان پرچم مقاومت ، از اين رنگ استفاده مى كنند .

     ملاحظه مى شود كه اين عبارات ، حديث نيست ، بلكه گفته هاى كعب ، ابوهريره و حذيفه است . مسلمانان هم ، سخن هر صحابى درباره فتنه ها را مى پذيرفتند ، به ويژه سخنان « حذيفه » كه معروف به مخزن اسرار رسول خدا بود . حذيفه نام منافقان و اخبار فتنه ها را مى دانست . شايد هم روايت از ابوهريره بوده اما به « حذيفه » نسبت داده اند .

     الفائق في غريب الحديث 1/389 ، العين / خليل 6/267 ، غريب الحديث / ابن سلام 4/124 ، غريب الحديث حربى 2/808 ، لسان العرب 12/211 .

     بنابر ملاحظات فوق ، اين گفته ها كمترين ارزش علمى ندارد ، مضافاً اين كه مانند قصه ابو موسى ، براى فتنه هاى آن زمان به كار گرفته شده است . اين مطلب وقتى واضح تر مى شود كه به روايتى از تاريخ دمشق 39/478 به نقل از زيد بن وهب بنگريم :

     « نامه اى از عثمان به ما رسيد و براى مردم خوانده شد كه چنين بود : « السلام عليكم، اما بعد ; سپاه ذى المروه اينجا آمدند . از جمله شروط صلح آن بود كه حقِ هر صاحب حقى ، ادا شود . پس هر كسى حقى از ما طلب دارد ، بشتابد اما اگر كسى تأخير كرد يا كاهلى نمود ، حقش را ببخشد ، كه خدا به بخشندگان پاداش خواهد داد » . مردم گفتند : خدايا ! بخشيديم . بعد از چهل شب ، خبر كشته شدن عثمان به ما رسيد . مردم از اين رخداد بى تابى مى كردند . نزد دوستى كه به او اطمينان داشتم ، رفتم و گفتم : مى بينى كه مردم چه مى كنند ! گروهى از ياران محمد(صلى الله عليه وآله) نزد ما هستند ، بيا سراغ آنها برويم . پس نزد حاكم كوفه ، ابو موسى ، رفتيم . توصيه او در آن اوضاع ناآرام ، نهى از فتنه و نشستن در خانه بود . از آنجا به خانه « حذيفه » رفتيم اما او را نيافتيم ، به مسجد آمديم و ديديم پشت به ستون مسجد داده . . . و در حالى كه انگشت ابهامش را مى گزيد و مى گفت :

     « باران ]آشوب[ مى بارد، سپس در فتنه اى ديگر ، سنگ مى بارد ، آن گاه فتنه تاريك است كه در آن حال ، آدمى صبح هنگام هدايت شده اما شب هنگام گمراه خواهد بود ، و يا شب ، هدايت شده اما صبح ، گمراه است ، و عاقل سرگردان است و نمى داند گمراه است يا هدايت شده است ! آگاه باشيد كه فتنه سوم چندين بار و از چند راه مى آيد . اگر توانستى در اين وضع بميرى يا ]لا اقل[ دست به هيچ اقدامى نزنى ، همين كار را بكن » .

     مردى كه نزد « حذيفه » نشسته بود گفت : اى ياران محمد ! خدا شما را عذاب كند ! به خدا سوگند ! آن قدر امور را بر ما مبهم و گنگ كرديد كه نمى دانيم بنشينيم يا برخيزيم ! چرا مردم را روز « جرعه » ]ايام اعتراض كوفيان بر ضد عثمان[ از فتنه نهى نكردى ؟!

     حذيفه گفت : خود و ابن خضرامه را از آن بازداشتم . اگر او را باز نمى داشتم ، جزء شركت كنندگان در فتنه بود .

     مقصود راوى از فتنه نخست كه « باران آشوب مى بارد » قتل عثمان است و آشوبى كه « سنگ مى بارد » فتنه جنگ بر ضد على(عليه السلام) است و سومين فتنه ( كه چندين مرتبه و از چند راه است همچون آب باران كه از چند ناودان سرازير شود) فتنه بنى اميه و جنگ هاى طولانى خوارج با آنان است .

     هدف راوى آن است كه حذيفه(رحمه الله) را مخالف قتل عثمان و جنگ هاى على(عليه السلام)معرفى كند ، اما بايد دانست كه او به رغم آنكه والى عثمان بر مدائن بود ، به او گفت كه اگر سياست هاى خود را به همين شكل ادامه دهد ، مسلمانان به زودى او را خواهند كشت . و وقتى خبر بيعت مسلمانان با على(عليه السلام) به وى رسيد ، خوشحال شد . و با اينكه بيمار بود، گفت : مرا بلند كنيد و تا منبر ببريد . سپس سخنرانى كرد و حقانيت على(عليه السلام) در خلافت طبق وصيت پيامبر و نيز ستم كسانى كه حق امام را غصب كردند را بيان نمود . سپس با حضرت اعلام بيعت كرد و به مسلمانان دستور داد با ايشان بيعت كنند و به دو فرزندش توصيه كرد كه همراه امام بوده و مشتاق شهادت در ركاب حضرت باشند . فرزندانش به وصيت پدر عمل كرده ، در ركاب على(عليه السلام) در جنگ صفين شهيد شدند . پس از چند روز «حذيفه » در مدائن درگذشت . در حالى كه تاريخ مى گويد وى در كوفه بود . و اين يكى از نشانه هاى جعلى بودن اين گزارش است .

     مانند حديث قبل ، روايتى است كه ابن حماد 1/53 از حذيفة بن يمان آورده كه رسول خدا فرمود : فتنه اى خواهد بود ، و آنگاه همبستگى و اتحاد خواهد شد ، باز فتنه و همبستگى و دوباره فتنه اى خواهد شد كه عقل آدميان در آن گيج و سرگردان مى شود .

     مقصود از فتنه نخست ، قتل عثمان ، آشوب دوم ، جنگ بر ضد على (عليه السلام) و منظور از سومى ، فتنه بنى اميه است كه با عقيده خوارج هماهنگ است .

     برخى نصوص ، فتنه ها را چهار گونه مى دانند :

     ابن حماد 1/54 از عمران بن حصين از پيامبر آورده است : چهار فتنه خواهد بود : در اوّلى خونريزى مباح مى شود ، در دومى خون و مال مردم روا مى گردد ، در سومى خون و مال و پرده دَرى مى شود و فتنه چهارم دجال است .

     معجم الكبير طبرانى 18/180 مانند آن را آورده اما در آن « چهارم دجال » نيست ، كه معلوم مى شود « كعب » در روايت دست برده است . نيز معجم الأوسط 8/109 و 9/55 ، حلية الأولياء 6/23 از كعب اما غير مسند ، جامع الجوامع 1/481 از نعيم ، جامع المسانيد 9/434 ، الزوائد 7/308 از طبرانى كه به سبب « ابن لهيعه » تضعيف كرده اما شمارى وى را توثيق كرده اند . عون المعبود 11/207 از ابن حماد و . . .

     ابن حماد 1/53 از عبد الله آورده است كه رسول خدا فرمود : در امتم چهار فتنه خواهد بود كه در چهارمى ، فنا و نابودى است . . . در اسلام چهار فتنه خواهد بود كه چهارمى به دجال مى انجامد .

     ابن حماد 1/67 از ابو هريره آورده است كه رسول الله فرمود : پس از من چهار فتنه به شما مى رسد ، چهارمى آشوبى كر و كور و انبوه است و امت سخت گرفتار بلا مى شود ، گويا هميشه بلا بوده است ، به گونه اى كه « خوبى » در آن وضع تبديل به « منكر و بدى » مى شود و « منكر و كارهاى زشت » به « كردار پسنديده » مبدل مى گردد و دل ها در آن حالت مى ميرند ، مانند بدن ها كه مى ميرند .

     ابن حماد 1/55 از ابو هريره آورده است كه رسول خدا فرمود : پس از من چهار فتنه خواهد بود : در اوّلى خونريزى مى شود ، در دومى خونريزى مى شود و اموال به غارت مى رود ; در سومى خون و مال و ناموس بر باد مى رود; چهارمين فتنه ، كور و كر است و امتم در آن سخت و پيوسته گرفتار مى شود .

     ابن حماد 1/56 : چهارمين فتنه ، كور و كر و انباشته همچون موج دريا هجوم مى آورد ، به گونه اى كه احدى از مردم از آن پناه و گريزى ندارند . اطراف شام است و عراق را فرا مى گيرد و بر مردم جزيره هجوم مى آورد . در آن فتنه ، امت سخت گرفتار مى شوند ، گويا هميشه بوده است ، حتى احدى از مردم نمى تواند در آن حال كمترين سخنى بگويد . هنوز نفهميده اند كه از كدام سو فتنه مى آيد كه از جهت ديگر راه خود را باز مى كند .

     سپس ابن حماد مى گويد كه ابو هريره گفت : رسول خدا درباره آيه 65 انعام فرمودند :

     « بگو خدا قادر است از بالا يا از زير پاى شما عذابى بر شما بفرستد ، يا به صورت دسته هاى پراكنده شما را با هم بياميزد و طعم جنگ ( و اختلاف ) را به هر يك از شما به وسيله ديگرى بچشاند » .

     فرمود : چهار فتنه خواهد بود : در فتنه نخست ، خونريزى روا مى شود ; در دومى خونريزى و غارت اموال ; در سومى خونريزى و  غارت اموال و پرده درى ; چهارمى كور و ظلمانى است و همچون موج دريا گسترده مى شود ، به گونه اى كه به هر خانه اى از عرب وارد مى شود .

     ارطاة بن منذر مى گويد : به ما خبر رسيده كه رسول الله فرمود : چهار فتنه در امتم خواهد بود . در آخرين آنها امتم گرفتار فتنه هاى پياپى خواهند شد . در اولى چنان به امت بلا مى رسد كه مؤمن مى گويد : اين باعث هلاكت و تباهى من است اما برطرف مى شود . در فتنه دوم ، مؤمن مى گويد كه باعث نابودى من است اما باز برطرف مى گردد . در فتنه سوم هرگاه مى گويند به پايان مى رسد اما باز ادامه خواهد داشت . در فتنه چهارم به كفر گرايش پيدا مى كنند ، چون امت گاه با اين گروه و گاه با آن گروه است، بدون آنكه امام و اتحادى داشته باشد . سپس مسيح خواهد آمد ، آن گاه خورشيد از غرب طلوع مى كند . نزديك برپايى قيامت، 72 دجال خواهند آمد كه از برخى دجال ها جز يك نفر پيروى نمى كند !

     از همين منبع جمع الجوامع 1/481 .

     نگارنده : اين احاديث چيزى جز خيالات و بافته هاى « كعب » نيست ، بدان اميد كه با خروج دجال ( پادشاه يهود ) تاريخ امت مسلمان به پايان برسد . و اين بافته ها به سبب حماقت كسانى كه به « كعب » ايمان دارند ، به احاديث نبوى تبديل شده است . دليل دروغ بودنش هم اين است كه دجالى كه وعده داده ، به رغم پايان يافتن فتنه ابن زبير و گذشت قرن ها از فتح قسطنطنيه ، هنوز ظهور نكرده است !

     دليل ديگر دروغ بودن آن ، روايتى است كه ابن حماد 1/57 از عمير بن هانى آورده است كه رسول خدا فرمود : نتيجه فتنه « احلاس »(1) فرار مردم و از دست رفتن مال و خاندان است ; فتنه « سراء » از دامن مردى برمى خيزد كه مى پندارد از ]نسل و دين[ من است اما چنين نيست ،]مى پندارند على(عليه السلام) است[ بلكه پارسايان و متقين از دوستداران و اولياى من هستند . آن گاه مردم بر مردى ]= معاويه[ اتفاق مى كنند كه فتنه بزرگ و دشوارى پيش مى آيد و هرگاه بپندارند كه تمام شده ، طولانى تر خواهد شد ، تا آنجا كه وارد خانه هر عرب مى شود . در اين فتنه جنگ هايى خواهد شد كه كسى نمى داند بر حق مى جنگد يا بر باطل ]مقصود فتنه ابن زبير و فتنه هاى ديگر است[ سپس همينطور خواهد بود تا ]در جنگى[ به دو خيمه برسند : خيمه ايمان ( كه نفاقى در آن نيست ) و خيمه نفاق ( كه ايمانى در آن نيست ) وقتى هر دو خيمه كنار هم گرد آمدند ، امروز يا فردا دجال را خواهى ديد . در 2/526 نيز به اختصار آمده است

ـــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ توضيح آن خواهد آمد .

 

     هدف آنها از اين روايت آن است كه جنگ على(عليه السلام) با شورش كنندگان بر ضد امام را فتنه اى بدانند كه مسئوليتش بر عهده امام است و پيامبر(صلى الله عليه وآله) از آن بيزارى جُسته است . به نظر سُنى ها امام مى بايست در برابر شورش كنندگان سكوت اختيار كند تا شهرها را تصرف كنند و بر امام پيروز شوند . اما به عقيده آنها شورش بر ضد ابوبكر و عمر و عثمان و معاويه ، بزرگ ترين كفر است و اين فرد طغيان كرده و باعث شكسته شدن وحدت مسلمانان شده است بنابراين بر همگان واجب است با شورشيان بجنگند تا از بروز فساد در امت جلوگيرى كنند .

     اين گونه احاديث را روايت كرده ، و درباره اش زياد سخن مى گويند ، به ويژه اين عبارت ، كه خيلى خوشايند آنان است :

     « آن گاه فتنه « سراء » خواهد بود كه آتش فتنه از دامن مردى از اهل بيتم برمى خيزد كه مى پندارد از من است اما از من نيست ، بلكه دوستداران من متقيان اند » !

     احمد 2/133 از عبدالله بن عمر روايت كرده است :

     نزد رسول خدا نشسته بوديم كه از فتنه ها ياد شد . زياد در اين باره سخن گفته شد ، تا اين كه صحبت از فتنه  « احلاس » شد . يكى پرسيد : اى رسول خدا ! فتنه احلاس چيست ؟ فرمود : فتنه فرار مردم و از دست رفتن مال و خاندان ، سپس فتنه « سراء » خواهد بود كه تباهى يا آتش آن تقصير مردى از اهل بيت من است . او مى پندارد از من است اما از من نيست ، بلكه دوستداران من متقيان اند ، آن گاه مردم بر مردى اتفاق نظر مى كنند كه مانند « كشكك » لنگ است ، سپس فتنه بزرگ و دشوارى پيش مى آيد و احدى از امت را رها نمى كند مگر آن كه ضربه و لطمه اى به او وارد آورد . هر زمان گفته شود كه فتنه به پايان رسيده ، طولانى تر خواهد شد . در آن فتنه ، آدمى صبح هنگام مؤمن است و شب هنگام كافر ، تا آن كه مردم ]در جنگى[ به دو خيمه برسند : خيمه ايمان ( كه نفاقى در آن نيست ) و خيمه نفاق ( كه ايمانى در آن وجود ندارد ) . اگر چنين وضعى رخ داد ، امروز يا فردا منتظر دجال باشيد .

     ر.ك: ابوداود 2/299 ، حاكم 4/466 ( كه روايت را صحيح دانسته ) حلية الأولياء 5/158 ، مسند الشاميين 3/401، علل الحديث/ابن ابى حاتم 2/417 ; در المنثور 6/56 و . . . در معالم السنن 4/336 از ابو داود روايت كرده و مى گويد: فتنه « احلاس » دوام دارد و ماندگارى اش طول مى كشد . وقتى كسى در خانه اش بنشيند و بيرون نيايد ، مى گويند «احلاس=خانه نشين » شده، چون تا خانه نشين را از جايش بلند نكرده اند ، بر جايش مى ماند ... « حَرَب » در متن روايت، از دست رفتن مال و عيال است . گفته مى شود : « حَرِب الرجل فهو حريب ، يعنى خاندان و مالش مصادره و گرفته شد » .

     «اَحلاس» جمع « حلس » به پارچه اى مى گويند كه بر پشت شتر و زير «جهاز» ( پالان) مى اندازند . و بخاطر اينكه فتنه هميشه هست و مى چسبد ] و رها نمى كند [ به آن تشبيه شده است .

     نگارنده : ريشه تمام اين افتراها ، روايت جعلى است كه بخارى از عمرو عاص آورده كه پيامبر بيزارى خويش از آل ابى طالب را اعلام كرده است .

     وى در صحيح 7/73 مى نويسد : قيس بن ابى حازم از عمرو بن عاص نقل مى كند : شنيدم پيامبر آشكارا ( نه مخفيانه ) فرمود : آل « ابى » اوليا و دوستدارانم نيستند بلكه اوليائم خدا و و مؤمنان صالح اند . ( در كتاب محمد بن جعفر ، عمرو گفته است كه پس از كلمه « آل » سفيد است و معلوم نيست چه كسى مقصود پيامبر بوده است )

     ابن قيم ، متولى مكتب جوزيه در كتابش زاد المعاد 5/158 سعى كرده تا سخن بخارى را روشن كند ، او خيال كرده مقصود پيامبر خاندان پدر ايشانند اما « ابن حجر » مى گويد كه اصل عبارت بخارى « آل ابى طالب » است . سپس مى كوشد به گونه ديگر روايت بخارى را توجيه كند . او در فتح البارى 10/352 مى گويد : خطابى گفته است : دوستى نفى شده ، ولايت نزديكان و اقرباى صميمى است ، نه ولايت دينى ]يعنى مقصود پيامبر آن بوده كه ملاك دوستى ، ايمان است نه قوم و خويش بودن[ « ابن التين » توجيه نخست را ترجيح داده و درست هم هست ، چون از « آل ابى طالب » على و جعفر هستند كه از نزديك ترين افراد به پيامبر و در اسلام و يارى رسانى به دين، داراى سابقه و پيشگامى اند.

     برخى در صحت اين حديث اشكال كرده اند ، چرا كه برخى از راويان را « ناصبى » دانسته است كه به معناى كجروى از امام على و اهل بيت اوست . . . بين عمرو بن عاص و ]امام[ على مسائلى بوده اما آنها را حاشا كرده، مبادا متهم گردد .

     و اما اين حديث ، توجيه درستى دارد كه مستلزم عيب و ايراد بر مؤمنان آل ابى طالب نيست ، و آن اين است كه منظور نفى كلى است ، چنان كه گذشت و نيز احتمال دارد مراد از آل ابو طالب ، خود وى باشد ، كه چنين اطلاقى رايج است .

     نووى در رياض الصالحين /204 مى گويد : عمرو بن عاص گفته است : شنيدم پيامبر آشكارا ( نه پنهانى ) فرمود : آل ابو فلان اولياى من نيستند .

     اصبهانى در كتاب « القول الصراح في البخارى وصحيحه الجامع » /150 آورده است كه اصل عبارت چنين است : آل ابو طالب اوليائم نيستند ، بلكه ولىّ من خدا و مؤمنان صالح اند .

     نواصب از اين حديث خيلى خوشحال شدند و آن را اعلام برائت پيامبر از امام على و عترت(عليه السلام) مى دانند ، انگار كه نهايت آرزويشان اين است كه پيامبر از حديث ثقلين و فرستادن سلام بر آل نبى در هر نماز و نيز ده ها حديث ديگر كه دستور پيروى از آنها مى دهد ، دست بشويد ، و گويى كه آنها نسخه جديدى از آيات قرآن در مورد اهل بيت پيامبر(صلى الله عليه وآله) پيدا كرده اند .

     ابن تيميه در منهاج 7/76 آورده است : در حديث صحيح ، ثابت شد كه پيامبر فرمود : « آل بنى فلان ، دوستانم نيستند ، بلكه دوستانم ، خدا و مؤمنان صالح اند» پس پيامبر بيان كرده است كه دوستدارانش مؤمنان صالح و شايسته اند ، نيز در حديث ديگر است : « متقين ، دوستان من هستند ، هر كجا و هر زمان كه باشند » .

     ابن تيميه با اين حديث در كتبش سر و صداى بسيارى راه انداخته است . مانند فتاوى 10/543 ، تفسير 2/48 ، مجموع الفتاوى 11/164 و 27/435 و 28/227 و 543 ، جامع الرسائل /510 ، الفتاوى الكبرى 4/353 نيز از شاگردانش ابن قيم در جلاء الافهام /226 ، ابن رجب در جامع العلوم والحكم /347 ، ابن حجر در تعليق التعليق 4/87

     اما خداوند دروغشان را برملا كرده است چرا كه حديث جعلى آنها خروج دجال ، پس از « فتنه على » ( ! ) را حتمى مى داند ، حتى زمان خروج را هم معين كرده و 45 سال پس از وفات پيامبر دانسته اند و اين حديث را به « حذيفه » نسبت داده اند .

     ابن حماد در فِتَن 2/686 به نقل از حذيفه آورده است : پس از رسول خدا(صلى الله عليه وآله)تا برپايى قيامت ، چهار فتنه خواهد بود : اوّلى پنج ساله است ]مقصودش خلافت على(عليه السلام)است كه پنج سال بود[ دومى بيست ساله ، سومى بيست ساله و چهارمى دجال است .

     بحمد الله دروغ آنان ثابت شده است !

     برخى نصوص ، فتنه ها را پنج گونه برمى شمارند

     علل الحديث ابن ابى حاتم 2/411 از عمارة بن عبيد ، شيخ بزرگ جثعم آورده است كه شنيدم رسول خدا پنج فتنه را به ما يادآور شد . بدانيد كه چهار فتنه گذشته و پنجمى ميان شما ، اهل شام ، است . و آن ، هنگامى است كه عبدالرحمن بن محمد بن اشعث شكست بخورد . اگر پنجمى را دريابى و بتوانى در خانه ات بنشينى ، همين كار را بكن . يا اگر بتوانى پناهگاهى روى زمين بيابى و وارد آنجا شوى ، همين كار را بكن !

     ابن حماد 1/51 از حزن بن عبد عمرو نقل مى كند : در غزوه « طوانه »(1) وارد ارض روم شديم و در دشتى فرود آمديم . افسار چارپايان همرزمانم را گرفتم و طناب آنها را شل كرده بودم ] تا بچرند [ . همرزمانم داشتند آب مى نوشيدند كه يك نفر گفت : السلام عليك ورحمة الله ! نگاه كردم ، مردى سفيدپوشى را ديدم، پاسخ دادم : السلام عليك ورحمة الله ! پرسيد : از امت احمد(صلى الله عليه وآله) هستى ؟ گفتم : آرى ، گفت : صبر پيشه كنيد كه اين امت، امتى آمرزيده است . خدا براى آن پنج فتنه و پنج سلام و صلوات نوشت . گفتم : آنها را نام ببر ، گفت : به خاطر بسپار : يكى درگذشت پيامبرشان كه نامش در كتاب خدا « بغتة » است . سپس قتل عثمان كه نامش در كتاب خدا « صماء » است ; سپس فتنه ابن زبير كه نامش در كتاب خدا « عمياء » است و آن گاه فتنه ابن اشعث كه اسمش در كتاب الله «بتيراء» است . بعد برگشت و در حالى كه مى گفت : « صيلم » باقى مانده ، «صيلم » باقى مانده ! نفهميدم كه چگونه رفت !

ــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ منطقه نزديك انطاكيه و داخل مناطق ارض روم است . گاه مسلمانان و گاه روميان ، بر آن منطقه حكمرانى كرده اند . مسلمانان تلخى شكست را در سال 88 هجرى در آنجا تجربه كردند . ر.ك : تاريخ ابن عساكر 26/444 .

 

     ابن اشعث ، عبدالرحمن بن محمد بن اشعث بن قيس كندى است . او سركرده منافقان در زمان على(عليه السلام) بود و تاريخ زندگى اش پُر از نيرنگ و دورويى است . در گروه «كنده» خدمت پيامبر رسيد و مسلمانى اش را اعلام كرد، چندى نگذشت كه همراه «بنى وليعه » مرتد شد . وقتى مسلمانان او را اسير كردند، از آنها خواست او را به ابوبكر بدهند . ابوبكر هم او را احترام كرد وآزادش نمود و خواهرش را به عقد او درآورد ! و بعد ابوبكر پشيمان شد كه چرا وى را نكشته است .

     يعقوبى 2/137 روايت مى كند : در بيمارى اى كه منجر به فوت ابوبكر شد ، آرزو مى كرد كه اى كاش برخى از كارها را انجام نداده بود ، از جمله يورش به خانه فاطمه زهرا(عليها السلام) . همچنين مى گفت : كاش بعضى كارها را انجام داده بود ، از جمله كشتن اشعث. مى گفت : كاش گردن اشعث بن قيس را مى زدم . به نظرم مى آيد هر شرى كه مى ديد ، در آن شركت مى كرد !

     دشمنى اشعث با امير مؤمنان بدتر از دشمنى «ابن سلول» با پيامبر بود. امام صادق(عليه السلام)فرمود: « اشعث بن قيس ، در قتل امير مؤمنان شريك است و دخترش (جعده) به امام حسن زهر خوراند و محمد ( پسرش ) در قتل امام حسين شركت كرد » . ( كافى 8/167 ) .

     اشعث مزدور معاويه بود كه پس از هلاكتش ، محمد و عبدالرحمن ( پسر و نوه اش ) رئيس قبائل كنده شدند و همراه معاويه و سپس يزيد بودند . بعدها عبدالرحمان در بصره و جنوب ايران بر ضد مروانيان شوريد و جنگ وى با آنان طول كشيد ، تا اينكه عبد الملك بن مروان وى را كشت . بنابراين شورش او از لحاظ مكانى و زمانى محدود است و نمى تواند فتنه اى براى تمام امت به شمار آيد ; اما ظاهراً راوى ، بصرى يا اهوازى بوده و آن را جزء پنج فتنه وعده داده شده ، شمرده و پنداشته است كه آن مرد سفيد پوش در دشت « طوانه » با وى در اين باره نيز سخن گفته است .

     تنها نص قابل توجه و اهتمام در اين باب ، حديثى است كه ابن حماد 1/51 از عاصم بن ضمره آورده كه على بن ابى طالب ( رضى الله عنه ) فرموده است : خداوند براى اين امت پنج فتنه قرار داده : ابتدا فتنه اى فراگير ، بعد فتنه اى خاص، آنگاه فتنه اى عام ، بعد فتنه اى خاص ، سپس فتنه سياه و ظلمانى كه مردمان همچون چارپايان ]بى عقل [مى شوند ، سپس آرامشى ]همراه با تباهى حكمفرما مى شود[ آنگاه كسانى مى آيند كه به گمراهى مى خوانند . اگر در آن هنگام خليفه اى الهى وجود داشت ، همراهش باش !

     عبد الرزاق 11/356 آن را چنين آورده است: در اين امت پنج فتنه قرار داده شده است: فتنه اى عام ، سپس فتنه اى خاص ، بعد فتنه اى عام ، آن گاه فتنه اى خاص ، سپس فتنه اى كور ، كر و انبوه مى آيد كه در آن ، مردمان مانند چارپايان ]بى عقل[ مى شوند.

     مانند آن در ابن ابى شيبه 15/24 ; حاكم 4/437 و 504 ( كه آن را صحيح دانسته ) ابن منادى /75 از محمد بن على بن حنفيه بن ابى طالب .

     تفسير معناى فتنه خاص و عام بسيار دشوار است و از آن دشوارتر مشخص كردن زمان آنهاست !

     برخى نصوص فتنه ها را هفت گونه مى دانند

     فتن ابن حماد 1/55 به نقل از عبدالله بن مسعود آورده است : رسول خدا به ما فرمود : من شما را از هفت فتنه كه پس از من خواهد آمد ، برحذر مى دارم : فتنه اى از مدينه ، فتنه اى از مكه ، فتنه اى از يمن ، فتنه اى از سوى شام ، فتنه اى از شرق ، فتنه اى از غرب و فتنه اى از دل شام كه فتنه سفيانى است .

     ابن مسعود گفته ]كه پيغمبر افزود[ : برخى از شما آغاز فتنه را مى بينيد و شمارى از امت ، انجام فتنه را درمى يابند .

     وليد بن عياش مى گويد : فتنه مدينه توسط طلحه و زبير بود ; فتنه مكه توسط ابن زبير ، فتنه يمن از نجده; فتنه شام از بنى اميه و فتنه شرق توسط عباسيان بود . حاكم 4/468 ( روايت را صحيح دانسته ) ، جامع الأحاديث سيوطى 2/137 .

     نگارنده : اگر حديث ابن مسعود درست باشد ، حتماً پيش از قتل عثمان آن را گفته است ، چون وى در زمان حيات عثمان درگذشت . براى بى اعتبارى اين حديث ، اجمال و ابهام آن و نيز به كارگيرى آن توسط وليد بن عياش كافى است .

 

فتنه هاى متصل به ظهور مهدى(عليه السلام)

     فتنه هايى هستند كه نصوص ، به صراحت يا با قرائنى ، زمان آنها را متصل و پيوسته به ظهور امام مهدى(عليه السلام) مى دانند . احاديث اينها بسيارند ، از جمله :

     أ ) آدمى پناهگاهى را نمى يابد كه از ستم ديگران به آن پناه ببرد

     عبد الرزاق 11/371 از ابى سعيد خدرى روايت مى كند : رسول خدا(صلى الله عليه وآله) بلايى كه به اين امت مى رسد را چنين بيان كرد : آدمى پناهگاهى نمى يابد كه از ستم ديگران به آن پناه ببرد . آنگاه خدا مردى از عترت و اهل بيتم را برمى انگيزاند كه زمين را پُر از عدل و داد مى كند ، چنان كه آكنده از ستم و بيداد شده بود . آسمانيان و زمينيان از وى راضى و خشنودند. آسمان هر چه باران دارد ، به تندى آن را مى بارد ; زمين هر چه آب دارد ; آن را بيرون مى دهد ; به گونه اى كه زندگان آرزو مى كنند كاش مردگان بودند ]و اين خرمى را مى ديدند[ . در اين حال ، هفت يا هشت و يا نُه سال ]امام مهدى[ حكومت مى كند .

     ابن حماد 1/358 روايت را بدون قسمت آخر در مورد مدت سلطنت امام(عليه السلام) آورده است ; حاكم 4/465 مانند عبدالرزاق ( كه روايت را صحيح دانسته ) به نقل از وى « ابن حجر » در صواعق آورده ; تذكره قرطبى 2/700 از عبد الرزاق ; شرح المقاصد 1/307 آغازش مانند عبدالرزاق و گفته است : عالمان معتقدند كه مهدى امام عادلى از فرزندان فاطمه ( رضى الله عنها ) است . هر زمان خدا بخواهد ، او را مى آفريند و براى يارى دينش برمى انگيزاند .

     ر.ك : درالمنثور 6/58 از ترمذى و نعيم ; صواعق ابن حجر /63 از حاكم و . . .

     نگارنده : اين حديث از روشن ترين احاديث فِتَن است كه تصريح دارد فتنه آخر ، تمام مسلمانان را دربر مى گيرد و تا ظهور مهدى ادامه مى يابد ، چنان كه سرنوشت امت پس از پيامبر تا ظهور مهدى(عليه السلام) را بيان مى كند .

     ب) مهدى در زمان اختلاف و لغزش هاى اجتماعى امتم برانگيخته مى شود

     احمد 3/37 از ابى سعيد خدرى آورده است كه رسول خدا فرمود : مهدى را به شما بشارت مى دهم ! در زمان اختلاف مردم و لغزش هاى اجتماعى ، ميان امتم برانگيخته مى شود ، آن گاه زمين را پر از داد و عدل مى كند ، چنان كه پُر از ظلم و ستم شده بود . آسمانيان و زمينيان از او راضى و خشنودند . اموال را درست و كامل تقسيم مى كند .

     مردى پرسيد: درست و كامل يعنى چه ؟ فرمود : تقسيم به مساوات بين مردم. خداوند چشم و دل امت محمد را چنان سير مى كند و عدالت را ميان آنها مى گسترد كه وقتى ]امام[ به منادى دستور مى دهد كه ندا سر دهد و بپرسد : كسى هست كه نيازمند مال باشد ؟ جز يك نفر از ميان مردم برنمى خيزد . به او مى فرمايد : نزد انباردار برو و به او بگو : مهدى دستور داده كه به من مال بدهى ، ]مى رود و انباردار[ مى گويد : هر چه مى خواهى ، بى حساب و كتاب بردار ! وقتى اموال را مى گيرد و به خانه اش مى برد ، پشيمان مى شود كه حريص ترين فرد امت محمد بودم ! آيا ثروتى كه به همگان رسيده است ، نمى توانست به من هم برسد؟! از اين رو اموال را برمى گرداند اما امام نمى پذيرد و مى گويد : چيزى را كه ببخشيم ، ديگر پس نمى گيريم !

     هفت يا هشت يا نُه سال وضع چنين خواهد بود اما پس از او ] = امام مهدى [خير و خوبى هم در زندگى نخواهد بود ( يا پيامبر فرمود : پس از او خيرى در حيات نخواهد بود ) .

     مانند آن در صفحه 52 ، ملاحم ابن منادى /42 با تفاوتى اندك ، مجمع  الزوائد 7/313 ( گفته : ترمذى و ديگران ، روايت را با اختصار بسيار گزارش كرده ، احمد با سند آورده ، ابو يعلى با اختصار بسيار و رجال ثقه اند ) در المنثور 6/57 از روايت نخست احمد ; صواعق ابن حجر /166 مانند روايت دوم احمد ( گفته : احمد و ماوردى آن را آورده اند ) مسند الجامع 6/520 از ابى سعيد خدرى مانند آن . . .

     از منابع شيعى ، دلائل الامامة /249 از ابو سعيد خدرى آورده است كه رسول خدا فرمود : مهدى را به شما بشارت مى دهم كه هنگام سختى ها و لغزش هاى آخر الزمان مى آيد . و خداوند عدل و داد را توسط او مى گستراند .

     در /252 از ابو سعيد خدرى مانند حديث احمد را آورده ، نيز الغيبه طوسى /111 از ابو سعيد خدرى ، كه آغازش مانند روايت نخست احمد است ، آن گاه با سند پيشين روايت كرده است كه رسول خدا فرمود : بر شما بشارت باد به مهدى ( سه بار فرمود ) در زمان اختلاف مردمان و لغزش هاى شديد مى آيد ; زمين را از عدل و داد پُر مى كند ، چنان كه از ستم و بيداد آكنده شده بود . بندگان خدا را بى نياز مى كند و عدالتش آنها را فرا مى گيرد .

     ر.ك : ابن طاووس در الملاحم /65، كشف الغمه 3/261 از فتن ابن زكريا مانند روايت نخست احمد .

     نگارنده : از روايت طوسى و طبرى ( هر دو شيعى ) معلوم مى شود كه بر روايت ابو سعيد خدرى افزوده شده است . و اين اضافه و حذف در احاديث ، براى راويان دربارى امرى عادى محسوب مى شود !

     پ ) ظهور پس از مدتى طولانى و در زمانى ناگوار است

     ابو يعلى 2/356 از رسول خدا آورده است : در آخر الزمان ، پس از مدتى طولانى و در زمانى بد و ناگوار ، امامى خواهد آمد كه بخشنده ترين مردم است . هر كسى نزد ايشان برود ، مال بى شمار به او مى بخشد ]يا چنان كه در برخى احاديث آمده ، به او مى گويد : مقدارى بردار[(1) چون اين خير و خوبى به تمام مردم مى رسد ، براى مرد گيرنده مهم است كه كسى صدقه آن مال را براى سلامتى وى و خانواده اش قبول كند .

     ابن جعد در مسند 2/795; سيوطى در الحاوى 2/63 مى گويد : ابو يعلى و ابن عساكر از ابى سعيد با تفاوتى اندك روايت را آورده اند; جمع الجوامع 1/1012 از حلية الأولياء وابن عساكر از ابو سعيد ، چنان كه در الحاوى است .

 

ــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ در متن حديث « حتّى » آمده ، در بعضى روايات « حسى » است كه در لفظ نزديك « حثى » بوده ، شايد تصحيف و اشتباهى ثبت شده است .

 

     ابن حماد 1/361 از ابوسعيد خدرى از پيامبر(صلى الله عليه وآله) نقل كرده است : پس از مدتى طولانى و ظهور فتنه ها مردى از اهل بيتم خروج مى كند كه بخشش بسيار دارد و به او « سفاح » مى گويند .

     نگارنده : در احاديث شيعه و سنى ، نام « سفاح » به عنوان يكى از صفات مهدى(عليه السلام)آمده است ، بدين معنا كه خون دشمنان اسلام و منافقان را مى ريزد اما در صحت اين نامگذارى توسط پيامبر شك دارم . شايد توسط راويان عباسى اضافه شده تا همنام اولين خليفه شان ( سفاح ) باشد . مؤيد اين گفته آن است كه برخى از منابع سُنى ، حديث را بدون ذكر « سفاح » آورده اند .

     مانند ابن ابى شيبه 15/196 يا 8/678 مانند ابن حماد و به نقل وى كه در آن ذكر « سفاح » نيست ; تاريخ دمشق 32/279 با رواياتى كه برخى بدون قسمت زيادى ( سفاح ) است اما اينان با زيادى آورده اند : احمد 3/80 ; بيهقى در دلائل النبوه 6/514 از حاكم اما در مستدرك آن را نيافتيم ; خطيب 10/48 ; مجمع الزوائد 7/314 ( گفته : احمد آن را آورده است ، نوشته : عطيه كوفى ، كه جزء راويان ضعيف مى باشد ، ضعيف است اما ابن حبان وى را توثيق كرده ) نيز برخى منابع ما شيعيان از مصادر سُنى آورده اند ، مانند ابن طاوس در الملاحم /166 از فِتن زكريا ، كشف الغمة 3/262 از اربعين ابى نعيم .

 

     ت ) از نشانه هاى آخر الزمان : زياد شدن نگهبانان و حكومت كردن زنان

     طبرانى در معجم الكبير 18/51 از عوف بن مالك آورده است كه رسول خدا فرمود : اى عوف ! چگونه خواهى بود وقتى كه امت ، 73 فرقه شود ; يك فرقه در بهشت و بقيه در آتش باشند ؟!

     پرسيدم : چه زمانى چنين خواهد شد ؟! فرمود : وقتى كه نگهبانان زياد شوند، زنان حكومت كنند ، كودكان بر منبرها بنشينند، قرآن همچون مزمار ( قره نى ) خوانده شود، مساجد زينت شوند، منابر بلند ساخته شوند، ثروت مسلمانان ميان عده اى خاص انباشته شود، زكات به عنوان ماليات و جريمه تلقى شود، امانت را غنيمت بدانند، تفقه ( ژرف انديشى ) در دين براى غير خدا باشد، مرد از زنش ]بناحق[ پيروى كند و از مادرش نافرمانى كند و پدرش را دور نمايد ] و به او رسيدگى نكند [، آخرين افراد امت ، اوّلى ها را لعن و نفرين كنند، رهبران ، افراد فاسد و سركردگان قوم ، اراذل باشند، و به سبب ترس از شرّشان ، وى را احترام كنند . در آن موقع ، مردم به شام شكايت مى بَرَند تا پناه آنها از دشمنان باشد !(1)

ــــــــــــــــــــــــ

1 ـ يعنى به سرزمين هاى شام مهاجرت مى كنند ، يا اهالى آنجا را براى دفاع از خود ، خبر مى كنند . ظاهراً اين قسمت توسط راوى اموى اضافه شده است .

 

     پرسيدم : تا آن زمان شام فتح مى شود ؟ فرمود : آرى ، به زودى ، فتنه هايى پس از فتح شام رخ مى دهد ، سپس فتنه اى بزرگ و تاريك مى آيد ، آن گاه فتنه ها يكى پس از ديگرى به دنبال هم مى آيند ، تا وقتى كه مردى از اهل بيتم خروج كند، كه به او « مهدى » مى گويند . اگر وى را دريابى ، پيروى اش كن و از هدايت شوندگان باش !

     مجمع الزوائد 7/323 ( كه بر مبناى ابن حبان ، آن را توثيق كرده ) كنز العمال 11/183 .

 

ث ) فتنه اى رخ مى دهد كه هرگاه بگويند تمام شد ، طولانى تر مى شود

     ابن حماد 1/57 از ابو سعيد خدرى آورده است كه رسول خدا فرمود : پس از من فتنه هايى از جمله فتنه « احلاس » خواهد بود كه هم جنگ در آن هست و هم فرار . پس از آن ، فتنه اى بدتر پيش مى آيد ، و بعد فتنه اى كه هرگاه بگويند تمام شد ، طولانى تر مى شود ; وارد هر خانه اى مى شود و به تمام مسلمانان ، ضربه شديد وارد مى كند ، تا وقتى كه مردى از عترتم قيام كند .

     معجم الأوسط 5/338 از طلحه از پيامبر روايت كرده است : بزودى فتنه اى خواهد بود كه هرگاه گوشه اى از آن آرام شود ، گوشه ديگر آن شعلهور مى شود ، تا وقتى كه منادى از آسمان ندا دهد كه فلانى امير شماست . مجمع الزوائد 7/316

     نگارنده : جاى تعجب دارد كه طلحة بن عبيدالله در مورد نداى آسمانى كه مهدى(عليه السلام)را صدا مى زند صحبت مى كند و سنى ها درباره مهدى ، روايت مى كنند چرا كه مهدى(عليه السلام)از عترت نبوى و از فرزندان على و فاطمه است ، و دشمنى طلحه با امام على و عترت پاكش ، معروف و شناخته شده است .

     اين تعجب وقتى برطرف مى شود كه بدانيم « بنى تيم » پيوسته مى كوشيدند پس از ابوبكر و سپس بعد از عمر و عثمان ، به خلافت برسند . از عايشه روايتى رسيده كه مدعى شده است پيامبر از او خواست تا پدر و برادرش را نزد او بياورد، تا براى آن دو خلافت پس از خود را بنويسد. بعدها عايشه كوتاه آمد و خواست كه خلافت به پسر عمويش ( طلحه تيمى ) برسد اما موفق نشد . سپس هواداران طلحه مدعى شدند كه موسى ( پسر طلحه ) ، مهدى موعود است. اما اگر وى مهدى موعود بود، چرا نتوانست دنيا را پُر از عدل وداد كند؟! پس حديث باز جعلى است!

     عايشه از پيامبر روايت مى كند كه در هنگام بيمارى به او فرمود : پدرت ( ابوبكر ) و برادرت را نزد من بياور ، تا وصيتى بنويسم ، چون مى ترسم كسى آرزوى خلافت كند و بگويد من سزاوارترم ! ( صحيح مسلم 7/110 ) .

ج ) بدترين فتنه ها همگى پيش از ظهور مهدى(عليه السلام) است

     سنن دانى /161 از محمد بن على آورده است كه از امام پرسيدم : شنيده ايم مردى از شما ( اهل بيت ) خروج مى كند و عدل و داد را ميان امت برقرار مى نمايد ؟ فرمود : آنچه را كه مردم اميد دارند ، ما نيز اميد داريم . اميدواريم حتى اگر يك روز از عمر دنيا باقى مانده باشد ، آن روز آنقدر طولانى شود كه امت به اميد و آرزوى خود برسند. اما قبل از آن بدترين فتنه ها اتفاق خواهد افتاد، آدمى شب، مؤمن است و صبح كافر ، يا صبح مؤمن است اما شب كافر مى شود . اگر از كسى از شما آن زمان را دريابد ، تقواى الهى پيشه كند و در خانه اش بنشيند و دينش را نگه دارد . از همين منبع عقد الدرر /61 و 151 ; الحاوى 2/81 .

 

گنج كعبه و كوه طلا در محل جريان رود فرات

     منابع سنّى احاديث صحيح بسيارى روايت كرده اند كه بين خاندان حكومت يا افراد يك خاندان بر سر گنج مدفون در چاه زير كعبه ، درگيرى خواهد شد كه پس از آن مهدى ظهور خواهد كرد . در منابع شيعيان فقط يك روايت در اين مورد وجود دارد .

     همچنين روايات زيادى آورده اند كه بر سرِ كوهى از طلا كه پس از خشك شدن آب فرات پديدار مى شود ، درگيرى پيش مى آيد . اين درگيرى بين چندين گروه خواهد بود كه هيچكدام به آن دست پيدا نمى كنند . پس از آن ، ظهور مهدى(عليه السلام) رخ مى دهد .

     در منابع شيعيان هيچ روايتى در اين باره ذكر نشده است .

     احاديث اين دو فتنه يا اين دو گنج در بعضى از منابع اهل سنت مخلوط شده است كه مهم ترين آنها را ذكر مى كنيم :

     ابن ماجه 2/1367 از ثوبان آورده است كه رسول خدا فرمود : سه تن بر سر گنجى كه ميان شماست ، مى جنگند كه هر سه خليفه زاده هستند اما به هيچ كدام از آنها نمى رسد ، آن گاه پرچم هاى سياه از طرف شرق نمودار مى شود و چنان با شما مى جنگند كه قومى آن چنان نجنگيده ]و كشته نداده[ است .

     راوى مى گويد : سپس پيغمبر چيزى گفت كه به ياد ندارم ، بعد فرمود :

     « وقتى مهدى را ديديد ، با او بيعت كنيد ، حتى اگر مجبور شويد براى رسيدن به او بر روى يخ ، سينه خيز برويد ، چرا كه او خليفه خدا است » .

     در حاشيه حديث در زوائد آمده است : سند آن صحيح است و راويانش ثقه هستند . حاكم در مستدرك آن را آورده و مى گويد : بنابر شرط شيخين صحيح است .

     نگارنده : رويانى در مسند /123 از ثوبان آورده ، ابن منادى در ملاحم /44 ، حاكم 4/463 ( بنا بر شرط شيخين صحيح دانسته ) بيهقى در دلائل النبوة 6/515 ، شافعى در البيان /489 ( صحيح دانسته ) و در صفحه 520 از طبرانى و گفته است : متن حديث ، حَسَن است كه - بحمد الله وحُسن توفيقه - از اين جهت عالى به ما رسيده كه دليلى بر شرافت مهدى(عليه السلام) است ، چرا كه از زبان راستگوترين فرزند حضرت آدم ، يعنى پيغمبر ، به عنوان خليفة الله روى زمين معرفى شده است ; نيز مصباح الزجاجه 2/314 ( و در چاپى ديگر 4/203 ) كه گفته است : سندش صحيح ، رجالش ثقه هستند ، حاكم در مستدرك آن را آورده و از طريق حسين بن حفص از سفيان حديث كرده و گفته است : بنا بر شرط شيخين ، حديث صحيحى است ; نيز احمد بن حنبل در مسند ، با اين عبارت آورده است : وقتى كه پرچم هاى سياهى را ديديد كه از طرف خراسان مى آيند، به آن لشكر بپيونديد كه خليفه خدا ، مهدى در آنجاست .

     در تناقضات الألبانى الواضحات / سقاف 1/43 آمده است : « البانى » در ارزيابى سند مشكاة المصابيح 3/1495 به شماره 5429 آن را ضعيف شمرده و گفته است : سند ضعيفى دارد اما در صحيح خود 2/415 حديث شماره 772 آن را صحيح دانسته است !

     ابن كثير در فتن 1/42 به نقل از ابن ماجه روايت را آورده و گفته است : اين روايت را فقط ابن ماجه آورده و اسناد قوى و صحيح است . و مقصود از گنج مذكور ، گنج كعبه است كه سه تن از فرزندان خلفا وقتى براى دستيابى به آن مى روند ، كنار آن كشته مى شوند تا اينكه آخر الزمان مى شود و مهدى خروج مى كند . ظهور مهدى از مناطق شرق است ، نه از سرداب سامرا كه رافضى هاى نادان مى پندارند !

 

ارزيابى

     1. نزد شيعه و سنى ، متواتر است كه مهدى(عليه السلام) از مكه ظهور مى كند ، پس مقصود از ظهور ايشان از شرق ، مى بايستى آن باشد كه سرآغاز نهضت توسط ياران خراسانى اش از مشرق است . آنچه ابن كثير درباره ظهور امام از سرداب سامرا گفته ، حتى توسط شيعيان ناآگاه هم گفته نمى شود ، چه رسد به عالمان شيعى . و اين از جمله تهمت هاى مخالفان شيعه است كه وهابيون پيوسته بر ما خُرده مى گيرند و آن را در جهان منتشر مى كنند .

     2. پيروان « ابن تيميه » حديث خروج مهدى از شرق را مى پذيرند اما احاديث صحيح مخالف آن را ناديده مى گيرند ! همچنين پرچم هاى خراسان را به بيرق هاى طالبان تفسير مى كنند . اينها مدعى اند كه « مهدى » شخصى از طايفه « بريده » به نام محمد بن عبد الله است كه پيشواى وهابيون ( ابن باز ) وى را تأييد كرده و او را به « چچن » فرستاده است تا خروج از شرق بر او انطباق كند !

     3 . از جمله مطالبى كه اهالى مكه نقل مى كنند ، آن است كه در زير كعبه گنجى دفن شده است . كتب تاريخى و سيره و حديث گزارش هاى بسيارى در اين باره دارند اما نمى دانيم اين مطلب چقدر درست است !

ر.ك : تاريخ طبرى 2/36 ; ابن هشام 1/124 ; سبل الهدى / صالحى 10/190 .

     4. در منابع ما ( شيعيان ) تنها حديثى كه درباره گنج كعبه آمده ، در قرب الاسناد حميرى /82 از مسعدة بن زياد است :

     ]امام[ جعفر از پدرانش برايم حديث نقل كرد كه رسول خدا فرمود : « تا وقتى كه ]سپاه[ حبشه به شما كارى ندارند ، آنها را به حال خود رها كنيد . سوگند به خدايى كه جانم در دست اوست ! گنج كعبه را جز « ذو السويقتين » بيرون نمى آورد » .

     وسائل الشيعه 15/57 ، نيز احمد 5/371 از ابو امامه بن سهل بن حنيف آورده است : مردى از اصحاب پيامبر مى گفت كه شنيدم رسول خدا فرمود : تا وقتى حبشى ها به شما كارى ندارند ، آنها را به حال خود واگذاريد ، چون گنج كعبه را جز « ذو السويقتين » از حبشه ، بيرون نمى آورد .

     نسائى 9/176 ; ابو داود 2/316 ; مستدرك 4/453 ( كه صحيح دانسته ) زوائد 5/303 ( كه توثيق كرده و گفته : آن مرد را عبد الله بن عمرو نام برده اند اما ابو داود مانند احمد ، اسم وى را مبهم گذاشته است ) .

     نگارنده : حديث گنج كعبه ، خارج از موضوع ماست ، چون ارتباط صريحى به امام مهدى ندارد ; پذيرفتن آن هم درست نيست ، زيرا مانند پندارهاى « كعب » است كه معتقد است كعبه ويران مى شود !

     اما حديث گنج فرات و كوه طلا كه در آن پديدار مى گردد را عبد الرزاق 11/382 از ابوهريره روايت كرده است كه رسول خدا فرمود : فرات كوهى از طلا را نمايان مى كند ، كه مردم بر سر تصاحب آن مى جنگند و از هر صد نفر ، نود نفر ( يا فرمود : 99 نفر ) مى ميرند ، در حالى كه همگى مى پندارند كه نجات مى يابند !

     ابن حماد 1/57 از عبد الله بن زرير غافقى نقل مى كند : شنيدم على ( رضى الله عنه ) فرمود : فتنه ها چهار گونه اند : فتنه سرّا ، فتنه ضرّا ، فتنه فلان و فتنه معدن طلا . سپس مردى از عترت پيامبر خروج مى كند و خداوند توسط وى امور مردم را اصلاح مى نمايد .

     عقد الدرر /57 از ابن حماد ، حاوى سيوطى 2/67 ( كه روايت را به شرط « مسلم » صحيح دانسته ) مانند آن در جمع الجوامع 2/30 ; مانند آن را ابن حماد 1/239 چنين آورده است : معدن طلا و نقره اى كه از هر نُه نفر ، هفت نفر بر سر تصاحب آن كشته مى شوند . اگر آن را ديديد ، نزديكش نشويد .

     در روايت ديگرى آمده است : فتنه چهارم ، دوازده سال دوام مى يابد و در حالى تمام مى شود كه فرات ، كوه طلا را نمايان كرده است. بر سرِ تصاحب آن ، از هر نُه نفر ، هفت نفر كشته مى شود . در روايت ديگر آمده است : فتنه چهارم، هجده سال است و در حالى تمام مى شود كه . . . مردم به آنجا هجوم مى آورند و از هر نه نفر ، هفت نفر كشته مى شود . ر.ك : احمد 2/261 چنان كه در عبدالرزاق است .

     احمد 5/139 از عبد الله بن حرث نقل مى كند : من و ابى بن كعب زير سايه بان قبيله « حسان » بوديم . « اُبى » به من گفت : رفتار گوناگون مردم در طلب دنيا را مى بينى ؟ گفتم : آرى ، گفت : شنيدم رسول خدا(صلى الله عليه وآله) فرمود : در آينده نزديك ، فرات كوه طلايى را نمودار مى كند . وقتى مردم جريان را بشنوند ، به آنجا مى روند ، كسانى كه آنجا هستند ، مى گويند : والله اگر بگذاريم مردم طلاها را ببرند ، از اين رو با مردم مى جنگند . از هر صد نفر ، 99 نفر كشته مى شود . حديث « اُبى » به نقل از « عفان » با اين عبارت است .

     ر.ك : صحيح بخارى 9/73 چنان كه در روايت احمد است : رود فرات گنجى از طلا را آشكار مى كند. هر كسى در آنجا حاضر شود ، از آن چيزى گيرش نمى آيد . نيز حميدى 3/98 از ابو هريره آورده است : قيامت برپا نمى شود مگر پس از آنكه فرات ، كوهى از طلا را بيرون دهد . مردم بر سرِ تصاحب آن مى جنگند . از هر صد نفر ، 99 نفر كشته مى شوند ، و هر يك با خود مى گويد : شايد من همانم كه نجات مى يابم !

     ابن حماد 1/239 از كعب آورده است : ناحيه فرات در قسمت شام يا كمى دورتر از آن، شاهد تجمع بزرگ مردم خواهد بود كه بر سر تصاحب اموال مى جنگند . از هر نُه نفر ، هفت نفر كشته مى شود . اين رخداد بعد از ندا و سروش آسمانى در ماه رمضان است و همچنين پس از جدايى سه پرچم كه هر يك از آنها حكومت را براى خود مى خواهد . ميانشان مردى به نام عبد الله است .

     نگارنده: روايت شده است كه «سروش آسمانى=هدة و واهية» در ماه رمضان خواهد بود ; و آن سروشى از آسمان است كه نام مهدى(عليه السلام) را صدا مى زند . روايت پرچم هاى سه گانه كه در شام درگير مى شوند و در آن « سفيانى » پيروز مى گردد نيز همينطور است . ظاهراً « كعب » عقيده اش را از احاديثى كه شنيده گرفته و زمان درگيرى بر سر گنج فرات را بعد از نداى آسمانى يعنى نزديك يا بعد از ظهور مهدى ذكر كرده است .

 

فتنه پس از شهادت پنجمين امام اهل بيت(عليهم السلام)

     ابن حماد 1/117 حديث عجيبى را مى آورد كه جز با اعتقادات مذهب ما شيعيان نمى توان آن را معنا كرد : ابن ابو هريره از پدرش از على بن ابى طلحه از ابن عباس نقل كرده است كه رسول خدا فرمود : وقتى پنجمين امام از اهل بيتم شهيد شود ، كشت و كشتار پيش مى آيد ، تا آنكه هفتمين امام شهيد شود . پس از آن نيز كشتار خواهد بود ، تا مهدى قيام كند.

     راوى مى گويد كه از « شريك » شنيدم : مقصود « ابن عَفَر » يعنى هارون ]عباسى [است كه پنجمين ]خليفه[ بود اما ما مى گوييم كه هفتمين ]خليفه[ است ، والله اعلم .

     سيوطى از وى در الحاوى 2/83 روايتى آورده كه چنين است : تا وقتى كه هفتمين پيشوا درگذرد ، پرسيدند : مقصود از « هرج » ]در حديث [ چيست ؟ فرمود : كشتار مردم ; كنز العمال 11/247 روايت را اينچنين آورده است : تا هفتمين پيشوا بميرد ، پرسيدند : مقصود از هَرْج چيست ؟ فرمود : فتنه . اين وضع ادامه دارد ، تا مهدى قيام كند ».

 

     نگارنده : ابن حماد تصور كرده معناى حديث آن است كه قتل و كشتار پس از پنجمين خليفه عباسى زياد خواهد شد ، سپس تا درگذشت هفتمين خليفه ادامه خواهد داشت ، آنگاه ظهور مهدى نزديك مى شود . وى تعبير « امامان اهل بيت پيغمبر » در روايت را بر حاكمان بنى عباس تطبيق داده ، « هفتمين » را « هارون رشيد » گمان كرده كه پيش از 200 هجرى درگذشت ، بنابراين اعتقاد دارد روايت به نزديك بودن ظهور مهدى بشارت داده است ! ابن حماد سال 227 درگذشت .

     اما تفسير او صحيح نيست ، چرا كه تعبير پيامبر از شهادت پنجمين امام اهل بيتم ، بنى عباس نيست . ممكن نيست كه پيامبر از بنى عباس به « اهل بيتم » تعبير كند ، زيرا ثابت شده كه ايشان اهل بيتش را معيّن كرده كه « على و فاطمه و حسنَيْن(عليهم السلام) » هستند ، چنان كه در مسند احمد 4/107 آمده است : « خدايا ! اينان اهل بيتم هستند و اهل بيتم سزاوارترند » در روايت 6/323 مى گويد : به فاطمه فرمود كه همسر و پسرانت را خبر كن بيايند ، فاطمه آنها را آورد ، پس پيامبر روى آنها كسايى فدكى انداخت ، آنگاه دستش را بر آنان نهاد و عرض كرد : خدايا ! اينان آل محمدند . درود و بركاتت را بر محمد و آل محمد قرار ده ، كه تو ستوده و والايى !

     ام سلمه مى گويد : كسا را بالا زدم تا داخل آن شوم ، پيامبر كسا را از دستم كشيد و فرمود : براى تو خير ديگرى هست ! بنابراين مقصود پيامبر از فرمايش « وقتى پنجمين امام از اهل بيتم درگذرد ، فتنه ها پيش مى آيد » اين اهل بيتى هستند كه ذكر شد .

     از جهت ديگر ، معناى حديث با اين سبكى كه روايت شده ، ضعيف است و حتماً «افتادگى » دارد ، زيرا معنا ندارد كه پيامبر در بشارت به ظهور مهدى ، خبر دهد كه پس از مرگ پنجمين خليفه عباسى ، قتل و كشتار بسيار مى شود ، سپس كشتار تا زمان هفتمين خليفه ادامه مى يابد ، آنگاه قتل ها تا قيام مهدى ادامه مى يابد !

     اگر مقصود آن است كه بيش از هفت خليفه عباسى حكومت نمى كنند ، كه بيشتر از هفت تن حكومت كرده اند اما اگر مراد آن باشد كه مهدى(عليه السلام) پس از هفتمين خليفه ظهور مى كند ، كه ظهور نكرده است ! اگر معناى ديگرى اراده شده ، نمى تواند روايت درباره مهدى موعود باشد ، پس مى بايد مقصود پيامبر(صلى الله عليه وآله) پنجمين و هفتمين امام ربانى ، از امامان دوازده گانه عترت باشد ; همان كسانى كه در حجة الوداع در خطبه عرفات و جاهاى ديگر ، امت را به آنان بشارت داده است ، نخستين آنها على(عليه السلام) وآخرينشان مهدى(عليهم السلام) است . در اين صورت ، ممكن است اين حديث از احاديثى ذيل تحريف شده باشد .

فتنه عقيدتى ، پس از پنجمين فرزند امام هفتم

     كفاية الاثر /156 از محمد بن حنفيه آورده است كه امير مؤمنان(عليه السلام) فرمود : رسول خدا در حديثى طولانى درباره فضل و برترى اهل بيت(عليهم السلام) فرمودند : به زودى پس از من فتنه اى كر و كور و پر فريب خواهد بود كه باطن نزديك ترين فرد به انسان آشكار مى شود. اين فتنه ، زمانى رخ مى دهد كه پيروان و شيعيان تو ]اى على ![ به پنجمين امام از هفتمين فرزندت دست نيابند. زمينيان و آسمانيان از نبود او محزون مى شوند و بسيارى از مردان و زنان مؤمن ، متأسف و غمگين و در نبود او سرگشته اند !

     پيامبر به فكر فرو رفت ، آن گاه سربلند كرد و فرمود : پدر و مادرم فداى كسى كه هم نام من است و شبيه من و موسى بن عمران مى باشد . پوشش هايى از نور دارد كه از پرتو قدس مى درخشد . گويا مى بينم شيعيان ]پيش از آمدن مهدى [ در نااميدى بسر مى برند . پس آنگاه سروش آسمانى ندا مى دهد : رحمت بر مؤمنان باد و عذاب بر منافقان ! صداى آن ، چنان كه از نزديك شنيده مى شود ، از دور هم شنيده مى شود .

     ]امام على مى گويد[ پرسيدم : سروش چيست ؟ فرمود : سه نداست كه در ماه رجب شنيده مى شود ; اوّلى مى گويد : لعنت خدا بر ستمگران ! دومى مى گويد : آنچه بايد نزديك شود ، نزديك شده است ( و قيامت فرا مى رسد )(1) و سومى ديده شدن ستاره درخشانى در آغاز طلوع خورشيد است كه مى گويد : آگاه باشيد كه خدا فلان بن فلان را برانگيخت . نَسَب وى را به ]امام[ على مى رساند كه با آمدنش ، ستمگران هلاك مى شوند . پس آنگاه گشايش ] براى مؤمنان [ پيش مى آيد و خدا درد سينه شان را شفا مى دهد و خشم دل هايشان را مى بَرَد .

ــــــــــــــــــ

1 ـ نجم/57 .

     پرسيدم: اى رسول خدا ! امامان بعد از من چند نفرند ؟ فرمود : پس از حسين، نُه تن ، كه نُهمين « قائم » است . قسمتى از حديث در صراط المستقيم 2/127 ; غاية المرام /12 از « النصوص على الأئمة الإثنى عشر » صدوق ; كتابى كه جزء نگاشته هاى وى ذكر شده اما گم شده است .

     معناى حديث اين است : مردم به پنجمين امام پس از هفتمين امام از عترت پيامبر ( يعنى امام مهدى بن حسن عسكرى ) دسترسى نخواهند داشت ، يعنى مؤمنان در غيبت امامشان ، گرفتار مى شوند و كسانى كه بصيرتى در دين ندارند و بر عقيده به ولادت و غيبت امام ، ثابت قدم نيستند ، دچار فتنه مى شوند به جز عده اندكى كه در غيبتش بيقرار و غمگينند و به او ايمان دارند حتى اگر غيبتش طولانى شود .

     دوباره به فرمايش پيامبر دقت كنيد :

رسول خدا در حديثى طولانى درباره فضل و برترى اهل بيت(عليهم السلام) فرمودند : به زودى پس از من فتنه اى كر و كور و پر فريب خواهد بود كه باطن نزديك ترين فرد به انسان آشكار مى شود . اين فتنه ، زمانى رخ مى دهد كه پيروان و شيعيان تو ]اى على ![ به پنجمين امام از هفتمين فرزندت دست نيابند. زمينيان و آسمانيان از نبود او محزون مى شوند و بسيارى از مردان و زنان مؤمن ، متأسف و غمگين و در نبود او سرگشته اند !

     منابع ما احاديث صحيح ديگرى به همين معنا روايت كرده اند ، از جمله « خزار » در كفاية الأثر /147 از سه طريق از عبدالرحمن بن ابى ليلى روايت كرده است كه على(عليه السلام)فرمود : نزد پيامبر در خانه ام سلمه بودم كه گروهى از ياران پيامبر از جمله سلمان، ابوذر، مقداد و عبدالرحمن بن عوف ، آمدند . سلمان پرسيد : اى رسول خدا ! هر پيامبرى ، جانشين ( وصى ) و دو نوه ( سِبْط ) دارد ، جانشين و نوه هاى شما كيانند ؟ پيامبر لحظاتى سر به زير انداخت ، بعد فرمود : اى سلمان ! خداوند چهار هزار پيامبر ]124 هزار پيامبر [مبعوث كرد ، كه چهار هزار جانشين و هشت هزار نوه داشتند . سوگند به خدايى كه جانم در دست اوست ! من بهترين پيامبرانم و جانشينم بهترين جانشينان و نوه هايم بهتر نوه ها هستند .

     در حديثى طولانى ، پيامبر ، ائمه اهل بيتش را معرفى كرد و فرمود : تا هر زمان كه خدا بخواهد ، امامشان از ميان آنان غائب مى شود . براى او دو غيبت است ، كه يكى طولانى تر از ديگرى است . راوى مى افزايد : آن گاه رسول خدا رو به ما كرد و با صداى بلند فرمود : بترسيد از وقتى كه به پنجمين فرزند از هفتمين امام دسترسى نداشته باشيد ! على مى فرمايد كه عرض كردم : اى رسول خدا ! حال او در زمان غيبت ، چگونه است ؟ فرمود : سكوت ]و صبر[ مى كند تا خدا به او اجازه خروج بدهد ، آن گاه ]از روستايى به نام « اكرعه » در يمن[ در حالى كه ابرى بر سرش سايه انداخته ، خروج مى كند . زره مرا پوشيده ، شمشيرم ( ذوالفقار ) را همراه دارد . منادى ندا مى دهد : اين مهدى ، خليفة الله است . از او پيروى كنيد ، كه زمين را پر از عدل و داد مى كند ، چنان كه از ستم و بيداد آكنده شده بود . وقتى ظهور مى كند كه دنيا گرفتار هرج و مرج ( كُشت و كشتار ) مى شود و برخى بر بعضى رشك مى برند ، نه بزرگ به كوچك رحم مى كند و نه قوى بر ضعيف ، در اين هنگام خدا به او اجازه قيام مى دهد .

 

ارزيابى

     1. تمامى منابع ، متفق هستند كه تعداد پيامبران 124 هزار نفر و تعداد رسولان 360 نفر هستند . ما معتقديم كه هر پيامبر وصى و جانشينى دارد . چهار هزار پيامبر ]كه در فرمايش پيامبر بود[ شايد پيامبران بزرگ باشند كه هر يك داراى يك وصى و دو سِبط ( نوه ) هستند .

     2 . در منابع ما چندين حديث صحيح السند از ائمه اهل بيت(عليهم السلام) درباره « يمانى » وجود دارد كه پيش از امام مهدى ظهور مى كند و از ياران خاص ايشان است . برخى احاديث مى گويند كه در « صنعاء » ظاهر مى شود و از ذريه « زيد » است و . . .

     اما نصوص منابع سنى درباره «يمانى » يا « قحطانى » ناهمگون است ; برخى ظهور او را قبل از ظهور مهدى مى دانند و برخى بعد از آن; برخى مى پندارند كه او مهدى است اما بعضى نمى پذيرد كه مهدى ، يمانى يا قحطانى باشد و در برخى از روايات ، ثمره اختلاف بين عرب هاى جنوب يمن و عرب هاى شمال قريش و هوادارانشان ظاهر شده است .

     بيشتر نصوص يمانى يا قحطانى به نظر آنها بى اعتبار است مگر سه مورد كه مى گويد قحطانى ، مهدى است ، اما اين روايات با اجماع مسلمانان كه مهدى را نواده على و فاطمه مى داند ، ناهمگون است كه انشاء الله در محل خود خواهيم گفت .

تربيت شيعه براى رويارويى با فتنه ها و به انتظار امام مهدى بودن

     كفاية الأثر /260 از مسعده آورده است : نزد صادق(عليه السلام) بودم كه پيرمرد كهنسالى و قد خميده كه بر عصايش تكيه زده بود ، خدمتشان رسيد . سلام كرد و ابو عبدالله(عليه السلام) جواب فرمود . پيرمرد پرسيد : يابن رسول الله ! دستت را مرحمت كن ببوسم ! امام دستش را به طرف او بُرد و پيرمرد بوسيد ، آنگاه گريه كرد ! ابوعبد الله پرسيد : چرا گريه مى كنى ؟ ! عرض كرد : فدايت شوم ! صد سال است كه منتظر قائم شما مانده ام ، و مى گويم اين ماه و اين سال ظهور مى كند . سنّم بالا رفته ، استخوانهايم خُرد شده و مرگم نزديك است اما آنچه را دوست دارم نديده ام . مى بينم شما را مى كُشند ، از خانه و كاشانه آواره مى كنند اما دشمنانتان ]از خوشى[ گويا با بال و پر مى پرند ! پس چرا نگريم ؟!

     اشك از چشمان ابو عبدالله جارى شد و فرمود : اى پير ! اگر خدا آن قدر به تو عمر داد و باقى ماندى كه قائم ما را ببينى ، در مقام اعلاى بهشت با مايى ! اما اگر مرگت رسد ، روز قيامت همراه « ثِقْل » محمد(صلى الله عليه وآله) خواهى بود ، كه ما هستيم .

     پيامبر فرمود : دو ثقل ( چيز گرانبها ) ميانتان باقى مى گذارم . تا وقتى كه به آنها چنگ بزنيد ، هرگز گمراه نمى شويد : كتاب خدا وعترتم ( اهل بيتم ) .

     پير مرد عرض كرد : بعد از شنيدن اين فرمايش ، ديگر ناراحت نيستم .

     امام فرمود : اى پير ! قائم ما از نسل امام حسن عسكرى و او از نسل امام على نقى است ، ايشان زاده امام محمد تقى ، و وى از على الرضا است . على از نسل اين پسرم است ( و به موسى بن جعفر اشاره كرد ) كه  وى از نسل من است . ما دوازده اماميم كه همگى معصوم و پاك هستيم !

     پيرمرد عرض كرد: سَرْوَرَم! آيا برخى از شما امامان ، بر ديگرى برترى داريد؟ فرمود: نه ، ما در فضل و برترى ، برابريم اما بعضى اعلم ترند . اى پير ! به خدا سوگند ! اگر از دنيا جز يك روز باقى نمانده باشد ، خدا آن روز را طولانى مى كند تا قائم ما اهل بيت ظهور و قيام كند . بدانيد شيعيان ما در هنگام غيبت او به فتنه و سرگشتگى گرفتار مى شوند . در آن وقت خداوند ، مخلصان را در راه هدايتش ثابت قدم مى دارد . خدايا ! در اين راه آنان را يارى بده ! »

     مانند روايت در ارشاد القلوب /405 ; بشارة المصطفى /275 و در آن است : سپس امام پرسيد : اى پيرمرد ! گمان نمى كنم از اهالى كوفه باشى ؟ عرض كرد : نه ، پرسيد : از كجايى ؟ عرض كرد : فدايت شوم ! از روستاهاى آن ، فرمود : با قبر جد مظلومم حسين(عليه السلام) چقدر فاصله دارى ؟ گفت : نزديك آن هستم ، فرمود : چقدر آنجا مى روى ؟ عرض كرد : بسيار مى روم ، فرمود : اى پير مرد ! شهيدى است كه خدا خونخواهى او را مى كند . هر چقدر هم كه به فرزندان فاطمه مصيبت برسد ، مانند آنچه بر سر حسين گذشته ، نيست ! ميان هفده تن از اهل بيتش كشته شد كه براى خدا خالص و بى آلايش شدند و در راه خدا صبر ورزيدند ، پس خدا به آنان بهترين پاداش صابران را عطا فرمود . وقتى روز قيامت بشود ، رسول خدا مى آيد ، در حالى كه حسين همراه اوست و دستش بر سرش است و خون مى ريزد و به پروردگار عرض مى كند : از امتم بپرس چرا فرزندم را كشتند ؟!

     كمال الدين 2/510 ، نامه اى كه امام زمان(عليه السلام) به « عمرى » و پسرش ( نائبان اوّل و دوم امام ) نوشته و آن را سعد بن عبد الله روايت كرده است ، آورده و مى گويد : شيخ ابو عبدالله جعفر ( رضى الله عنه ) مى گويد : آن را به خط سعد بن عبدالله(رحمه الله) ديدم . توقيع امام چنين است : « خداوند شما را در راه بندگى خود موفق و بر دينش ثابت قدم بدارد و شما را با آنچه موجب خشنودى اوست ، نيكبخت گرداند ! آنچه كه در مورد « ميثمى » از « مختار » و گفتگويش با شخصى كه او را ملاقات كرد ، گفته بوديد ، به من رسيد . همچنين از استدلالات مختار آگاه شديم كه گفته بود پدرم امام عسكرى(عليه السلام) جانشينى غير از جعفر بن على ]= جعفر كذاب[ نداشت و تصديق امامت وى توسط امام ، آگاه شديم و همچنين از تمام مضمون مكتوبى كه به وى نوشته ايد ( در مورد آنچه دوستانتان درباره وى به شما خبر داده بودند ) مطلع گشتيم . من از كورى پس از روشنى و از گمراهى بعد از هدايت و از پيامد كردار بد و فتنه هاى خطرناك ، به خدا پناه مى برم . خدا مى فرمايد :

     « آيا مردم گمان كردند آنها را به مجرد اين كه گفتند : ايمان آورديم ، رها مى كنيم و ديگر امتحان نمى شوند » ؟!

     چگونه مردم در فتنه مى افتند و در حيرت و سرگردانى به سر مى برند و چپ و راست را انتخاب مى كنند ؟! آيا از دين خود كناره گرفته اند ؟ يا دچار ترديد شده و با حق و حقيقت دشمنى مىورزند ؟ و يا به آنچه در روايات و اخبار صحيح آمده جاهل هستند ؟! يا اينكه نه ، اينها را مى دانند ولى فراموش كرده اند كه زمين از حجت خدا ، چه ظاهر و چه غائب ، خالى نمى ماند ؟

     آيا اطلاع ندارند كه پس از پيامبر ، امامان يكى پس از ديگرى آمدند ، تا آنكه به تقدير الهى نوبت به امام حسن بن على ]امام عسكرى[ رسيد و او به جاى پدران خود نشست و مردم را به حق و راه راست راهنمايى كرد ؟ او نورى آشكار و ستاره اى درخشان و ماه تابانى بود ، تا آنكه خدا او را به جوار رحمت خود دعوت كرد و او هم بر طريقه پدران خود رحلت نمود و درست مانند هر يك از آنان در زمان خود ، اسرار امامت را به جانشين خويش سپرد ، و پس از او خدا تا زمانى كه بخواهد ، و طبق خواسته خويش ، او را غائب و پنهان كرد .

     خدا مكان او را با مشيت و اراده نافذ خود مخفى كرد . اين مطلب درباره ماست و فضل آن براى ماست . اگر خدا اجازه مى داد كه ظاهر شَوَم و اين ممنوعيت را كه خواست و حكم اوست ، از من برطرف مى كرد ، حق را آشكارا و در بهترين شكل و روشن ترين دلايل و واضح ترين علامت نشان مى دادم و خود را ميان مردم ظاهر مى كردم و حجت خدا قيام مى نمود ، ولى مقدّرات الهى مغلوب نمى گردد و اراده اش به هم نمى خورد و توفيقش از حد خود تجاوز نمى كند .

     بايد مردم آرزوى دلخواهشان را درباره ظهور ما ترك كنند و به همان شيوه كه بودند، ثابت قدم بمانند و از آنچه حكمش پوشيده مانده ، جستجوى بيهوده نكنند ، كه گناهكار شده و نخواهند توانست راز خدا را كشف كنند ، در نتيجه از كار خود پشيمان مى شوند .

     بدانند كه حق با ما ، و در خاندان ماست . هيچ كس جز ما اين را نمى گويد مگر اينكه دروغگو باشد و بر خدا افترا ببندد ! جز ما كسى اين ادعا را ندارد مگر اين كه گمراه باشد. بنابراين با مختصرى كه گفتم ، به ما بسنده كنند و توضيح بيشتر لازم نيست و به اين اشاره بسنده كنند و تصريحى نخواهند ، ان شاء الله »

     در الخرائج 3/1109 به اختصار آمده و . . .

 

 

فتنه مناطق شام كه پيش از ظهور مهدى(عليه السلام) وعده داده شده است

     نعمانى /279 از ابو جعفر ]امام باقر[ مى گويد: « اى جابر ! قائم ما ظهور نمى كند مگر پس از آنكه مردم شام ، گرفتار فتنه اى شوند كه خواهان راه فرارى از آن هستند اما راه نجاتى نمى يابند . نبردى بين كوفه و « حيره » درخواهد گرفت كه حكم كشته هاى دو طرف برابر است ]و همگى در جهنم خواهند بود[ و منادى از آسمان ندا مى دهد » . از همين منبع عقد الدرر /51 و بحار الانوار 52/271 .

     عبدالرزاق 11/361 : فتنه اى در شام خواهد بود كه آغازش مانند بازى كودكان است . از يك سمت شعلهور مى شود و از جانب ديگر فروكش مى كند اما تمام نمى شود ، تا اين كه منادى ندا مى دهد : امير فلانى است .

     مانند آن در ابن حماد 1/337 و 338 بدين صورت است : سپس مردم در هيچ موردى به توافق نمى رسند ، تا منادى از آسمان ندا دهد : بر شما باد به پيروى از فلانى ، آنگاه دستى آشكار مى شود و به او اشاره مى كند . . . مغيرة بن عبدالرحمن از مادرش ( كه پير بود ) درباره فتنه « ابن زبير » پرسيد كه آيا مردم در اين فتنه هلاك مى شوند ؟ گفت : هرگز فرزندم ! اما بعد از آن فتنه اى است كه مردم در آن هلاك مى شوند و كارشان پابرجا نمى گردد ، تا اين كه منادى از آسمان ندا دهد : بر شما باد به پيروى از فلانى !

 

شدت يافتن فتنه ها قبل از ظهور مهدى(عليه السلام) و رخدادى در حجاز

     احاديث شيعه و سنى از فتنه اى خاص در حجاز ياد مى كنند ، و آن اينكه حاكمشان مى ميرد و بر سر حكومت نزاع مى كنند و حكومت سالانه به حكومت ماه و روز تبديل مى شود . بر احدى اتفاق نظر نمى كنند و در پى امام(عليه السلام) مى گردند و از ايشان مى خواهند كه بيعت شان را بپذيرد . اين مطلب در فصل احاديث حجاز در عصر ظهور بازگو خواهد شد .

 

نصوص بسيارى كه شبيه احاديث است اما حديث نيست!

     تمام اين شبه احاديث، فتنه متصل به ظهور امام مهدى(عليه السلام) را توصيف مى كنند، از جمله عبد الرزاق 11/372 از ابو جلد روايت كرده است : در پى فتنه اى ، فتنه ديگرى خواهد بود . اوّلى در مقايسه با دومى مانند ضربه شلاق است كه پس از ضربه شمشير فرود آيد ]= يعنى فتنه ها بزرگ و يكى بدتر از ديگرى است [ . سپس فتنه اى كه هر حرام خدا را حلال خواهد كرد ، آنگاه مردم گرداگرد بهترين فرد ( مهدى ) جمع مى شوند . وى در حالى كه در خانه اش نشسته ، راحت به حكومت مى رسد .

     از همين منبع ، ابن حماد 1/344 ، ابن ابى شيبه 15/246 و در آن است : در حالى كه بهترين آدم روى زمين ، در خانه اش نشسته است ، خلافت راحت به او مى رسد .

     قول المختصر /70 : ] مهدى [ خروج نمى كند ، تا آنكه پيش از وى فتنه اى بروز مى كند كه تمامى محرّمات را حلال مى كنند ، سپس او كه بهترين آدم روى زمين است ، در خانه اش نشسته و خلافت به او مى رسد .

     ملاحم ابن طاووس /121 به نقل از كتاب الفتن ، سليلى ، از عبد الله بن عمر آورده است : فتنه اى خواهد بود كه بدان «سبيطه»(1) مى گويند ، كه كشته شدگان آن در آتش اند . پرسيدم: طرفين درگير مسلمانند ؟! گفت : مسلمانند ! دوباره پرسيدم : مسلمانند ؟! گفت: مسلمانند ! پرسيدم : پس چرا ]هر دو در آتش اند[ ؟! گفت : زيرا براى دنيا مى جنگند، نه دستور خدا ! پرسيدم : اين فتنه رخ داده ؟ گفت : خدا پدرت را بيامرزد ، اگر اتفاق افتاده ، به نظرت كى بوده ؟ گفتم : مقصود قتل عثمان است ؟ گفت : هرگز ! سوگند به خدايى كه محمد را به حق برانگيخت ! آن فتنه به تمام عرب لطمه مى زند و آدمى نزد مردگان مى آيد و مى گويد : كاش به جاى شما بودم . تا آنجا كه زمين پر از ستم و بيداد شود . پرسيدم : سپس چه خواهد شد ؟ گفت : خدا مردى را برمى انگيزاند كه زمين را آكنده از عدل و داد خواهد كرد ، چنان كه پُر از ظلم و جور شده بود . چند سال زندگى مى كند ، پرسيدم : چند سال؟ گفت : اهل كتاب پنداشته اند هفت يا نُه سال .

     روايت در الجمع بين الصحيحين ، حميدى 3/203 نيز آمده است .

 

ــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ يعنى طولانى ، شايد هم از « سباطه » يعنى « كناسه » باشد كه زباله ها را در آنجا مى ريزند . بدان تشبيه شده، چون صفات زشتى در آن زمان گرد مى آيد . شايد « سبتيه » از « سبت » به معناى سكون باشد ، و فتنه بدان توصيف شده ، چون ثبات و دوام دارد !

 

     الدانى /95 و السنن /1042 از قتاده آورده است : در حالى كه مهدى در خانه اش است ، مردم نزد وى مى آيند . آنها گرفتار فتنه اى هستند كه در آن خونها ريخته مى شود . به مهدى مى گويند : با ما برخيز اما سرباز مى زند ، تا اين كه وى را تهديد به كشتن مى كنند ; وقتى تهديد به مرگ شد ، همراهشان برمى خيزد . آن وقت به سبب بركت وجودش ، حتى به اندازه كاسه حجامت ، خونى ريخته نمى شود .

     الدانى حديث را با سلسله سند بُريده آورده است . همچنين عقد الدرر /63 و ديگران از همين منبع آورده اند .

     مقصود از تهديد به قتل كه در اين روايت و جاهاى ديگر آمده ، آن است كه هنگام آمدن سپاه سفيانى به مكه ، تهديد مى كنند كه وى را لو خواهند داد ، نه اين كه كسانى كه خواهان بيعت ايشانند ، وى را تهديد به قتل كنند . نصوص ديگر حديث را اينچنين تفسير كرده اند . نویسنده ایت الاه علی کورانی

به این مطلب امتیاز بدهید:  1  2  3  4  5 

موضوعات مرتبط با این مطلب : فتنه های اخرالزمانفتنه هاى پيش بينى شده براى امت اسلام
____________________________________________________
برچسب ها:
،،،،،
.: Weblog Themes By blogskin.ir :.