وَلَقَدْ كَتَبْنَا فِى ٱلزَّبُورِ مِنۢ بَعْدِ ٱلذِّكْرِ أَنَّ ٱلْأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِىَ ٱلصَّـٰلِحُونَ [٢١:١٠٥] و ما در زبور -پس از تورات- نوشته‌ايم كه اين زمين را بندگان صالح من به ميراث خواهند برد. ظهور - آرشیو 1393/6
ظهور - آرشیو 1393/6
<-Description->
نوشته شده در تاريخ پنجشنبه 27 شهریور 1393 توسط محمدنبی مرادقلی | نسخه قابل چاپ | تعداد بازدید 83 بار
سيماى كلى دوران ظهور

 قرآن كريم معجزه جاويد پيامبر اسلام (ص ) است و در هر زمان و نسلى تازگى دارد....با اين وصف از جمله معجزه هاى هميشه تازه وى خبرهايى است كه توسط آن حضرت از آيـنـده زندگى انسانها و خط سير اسلام ، تا فرا رسيدن زمان بازگشت اسلام (موعود) بيان شده است عصرى كه خداوند دين خود را بر تمام اديان و مكاتب جهان برخلاف خواست مشركان و كافران پيروز مى گرداند.

و ايـن عصر ظهور اسلام كه موضوع اين كتاب است همان عصر ظهور حضرت مهدى (ع) است و هـيـچ تـفاوتى بين اين دو، در صدها روايت بشارت دهنده پيامبر (ص ) و رواياتى كه از طـريـق صـحابه و تابعين و نويسندگان صحاح و مجموعه هاى روايتى كه درباره اين دو عـصـر رسـيـده وجـود نـدارد، بـا آنـكـه اخـتـلاف روش داشـتـه انـد. و اگـر روايـات امـامـان اهل بيت (ع) را بر آنها بيفزائيم بيش از يكهزار روايت مى شود، اگر چه ائمه (ع) همواره احـاديـث خـود را بـه پـيامبر (ص ) نسبت نداده اند، لكن بارها تاءكيد فرموده اند كه آنچه بيان نموده اند از پدران پاك و از جد بزرگوارشان پيامبر اكرم (ص ) مى باشد.

سـيـمـائى را كـه ايـن روايـات از اوضـاع جـهان در زمان ظهور ترسيم مى كند به ويژه از مـنـطقه ظهور آن حضرت . مانند: يمن ، حجاز، ايران ، عراق ، شام ، فلسطين ، مصر و مغرب (مـراكـش ).... سـيمائى است كامل كه بسيارى از حوادث بزرگ و كوچك و نامهاى اشخاص و اماكن را در برمى گيرد.
كـوشـيـده ام ايـن روايـات را از مـيان احاديث فراوان ، استخراج نموده و برگزينم و تا حد ممكن به شكلى واضح و پيوسته و دقيق در دسترس عموم مسلمانان قرار دهم .
در اين بخش ، قبل از پرداختن به مشروح آن روايات ، خلاصه اى از آنها را عرضه مى دارم تا سيمائى كلى از عصر ظهور باشد.
روايـات شـريـفـه حـاكى از اين است كه انقلاب و حركت ظهور حضرت مهدى (ارواحنا فداه ) بعد از فراهم شدن مقدمات و آمادگيهاى منطقه اى و جهانى از مكه آغاز مى گردد...
و طبق بيان روايات ، در سطح جهانى نبردى سخت بين روميان (غربيها) و بين تركان و يا هـواداران آنـهـا كه ظاهرا روسها باشند بوجود مى آيد، تا جائيكه به جنگ جهانى منجر مى گردد.
امـا در سـطـح مـنـطـقـه دو حـكـومـت هـوادار حـضـرت مـهـدى عـليـه السـلام در ايـران و يـمـن تـشـكـيـل خـواهـد شـد...كـه يـاران ايـرانـى آن حـضـرت مـدتـى قـبـل از ظـهـور، حـكـومـت خـويـش را تـاءسـيـس نـموده و درگير جنگى طولانى مى شوند كه سرانجام در آن پيروز مى گردند.
و انـدك زمـانـى پـيـش از ظـهـور آن بزرگوار در بين ايرانيان دو شخصيت ، با عنوان سيد خـراسـانـى ، رهـبـر سـيـاسـى و شعيب بن صالح ، رهبر نظامى ظاهر شده و ايرانيان تحت رهبرى اين دو تن ، نقش مهمى را در حركت ظهور آن حضرت ايفاء خواهند نمود.
امـا يـاران يـمنى وى ، قيام و انقلاب آنان چند ماه پيش از ظهور حضرت بوده و ظاهرا ايشان در سـامـان بـخـشيدن به خلاء سياسى كه در حجاز بوجود مى آيد همكارى مى نمايند. علت بوجود آمدن اين خلاء سياسى حجاز اين است كه شاه نابخردى از خاندان فلان ! كه آخرين پادشاه حجاز مى باشد كشته شده و بر سر جانشينى او اختلاف بوجود مى آيد به گونه اى كه اين اختلاف تا ظهور مهدى (ع) ادامه خواهد يافت .
آنگاه كه مرگ عبد الله فرا رسد، مردم در جانشينى او نسبت به هيچكس به توافق نمى رسـنـد و ايـن جـريـان تـا ظهور حضرت صاحب الامر همچنان ادامه مى يابد، عمر سلطنت هاى چندين ساله بسر آمده ، نوبت پادشاهى چند ماهه و چندين روزه فرا مى رسد. ابوبصير مى گويد: پرسيدم : آيا اين وضع به طول مى انجامد؟ فرمود: هرگز.
و ايـن درگـيـرى بـعـد از كشته شدن اين پادشاه (عبدالله ) منجر به كشمكش بين قبيله هاى حجاز مى شود.
از جمله نشانه هاى ظهور، حادثه اى است كه بين دو حرم (مكه و مدينه ) رخ مى دهد.
عـرض كـردم : چـه حادثه اى اتفاق مى افتد؟ فرمود: تعصب قبيله اى ميان دو حرم به وجود آمده و شخصى از فرزندان فلان ! پانزده تن از سران و شخصيتهاى قبيله مخالف و يا از فرزندان مخالفان خود را مى كشد.
در اين هنگام نشانه هاى ظهور حضرت مهدى (ع) آشكار شده و شايد بزرگترين نشانه آن ، نداى آسمانى است ، كه به نام او در 23 ماه رمضان شنيده مى شود.
سـيـف بـن عـمـيـره گـفـت : نزد ابوجعفر منصور بودم وى بدون مقدمه گفت : اين سيف بن عـمـيـره بـدون ترديد ندا كننده اى از آسمان نام مردى از فرزندان ابوطالب را مى خواند. گـفـتم : فدايت شوم اى اميرمؤ منان ، اين سخن را روايت مى كنيد؟ گفت : آرى سوگند به آن كـس كه جانم در دست اوست آن را با گوش خود شنيدم . گفتم : اى امير مؤ منان ، من تاكنون چـنـين حديثى از كسى نشنيده ام ! گفت : اى سيف ، اين سخن حق است ، زمانيكه آن امر واقع مى شـود، نـخـسـتـيـن كـسـى كـه اجـابـت نـمـايـد مـا هستيم ، مگر نه اين است كه آن ندا، مردى از عـمـوزادگان ما را مى خواند؟ گفتم : آيا آن مرد از فرزندان فاطمه (س ) است ؟ گفت : آرى اين سيف ، چنانچه اين روايت را از ابوجعفر محمد بن على امام باقر نشنيده بودم ، اگر تمام مـردم روى زمـيـن برايم مى گفتند نمى پذيرفتم ، اما او محمد بن على (امام باقر (ع) است .
طـبـق روايـات پـس از ايـن نـداى آسـمانى ، حضرت مهدى (ع) به طور سرى با برخى از ياران و هواداران خود ارتباط برقرار مى نمايد. درباره آن بزرگوار، در سراسر گيتى سخن بسيار به ميان آمده ، و نام وى زبانزد همگان گشته ، و محبتش در دلها جاى مى گيرد.
دشـمـنـان وى از ظـهـور آن حضرت سخت بيمناك شده ، و از اين رو براى دست يافتن به او بـه تـلاش و كـوشـش ‍ مـى پردازند...در ميان مردم شايع مى شود كه آن حضرت در مدينه مـنـوره اقـامـت گـزيـده ، و حـكـومـت حـجـاز يـا نـيـروهـاى خـارجـى جـهـت كـنـتـرل اوضـاع داخـلى حـجـاز، و پـايـان دادن بـه كـشـمـكـش قبائل با حكومت وقت لشكريان سفيانى را از سوريه به يارى مى طلبند.
ايـن سـپـاه وارد مـديـنـه گـشـته و به هر مرد هاشمى كه دست يابند او را دستگير مى كنند. بسيارى از آنان و شيعيان آنها را كشته و بقيه را بزندان مى افكنند.
سـفـيـانـى ، دسـتـه اى از نـيـروهاى خود را روانه مدينه مى كند و آنها مردى را در آنجا بـقـتـل مـى رسـانـند و مهدى و منصور از آنجا مى گريزند، و از اولاد پيامبر (ص ) كوچك و بـزرگ آنـان دستگير شده به گونه اى كه هيچكس نمى ماند جز اينكه دستگير و زندانى مى گردد،
نـيـروهـاى سـفـيـانى در تعقيب آن دو مرد از شهر بيرون مى آيند و حضرت مهدى (ع) همانند حـضـرت مـوسـى عـليـه السـلام ، بـيـمـنـاك و نـگـران از آنـجا خارج شده و رهسپار مكه مى گردد.
سـپس آن حضرت در شهر مكه با بعضى از ياران خود تماس مى گيرد.... تا اينكه قيام و حـركـت مـقـدس خـويـش را در شـب دهـم محرم بعد از نماز عشاء از حرم شريف مكى آغاز مى كند آنـگـاه نخستين سخنرانى خود را براى مردم مكه ايراد مى فرمايد، كه دشمنان وى سعى در تـرور آن حـضرت دارند، اما ياران آن حضرت با در ميان گرفتن آن بزرگوار دشمنان را دور و متفرق ساخته ، و نخست بر مسجد الحرام و سپس بر مكه تسلط مى يابند.
و در صـبـح روز دهم محرم حضرت مهدى عليه السلام پيام خود را به زبانهاى مختلف به تـمـام جـهـان ابلاغ مى كند و ملل دنيا را به يارى خويش دعوت كرده ، اعلام مى دارد كه در مكه باقى خواهد ماند، تا معجزه اى كه جد گرامى اش ‍ حضرت مصطفى (ص ) وعده فرموده ، و آن فـرو رفـتـن لشـكريان سفيانى بزمين است كه براى درهم شكستن حركت آن حضرت راهى مكه مى شوند، به وقوع پيوندد.
امـا پـس از انـدك زمـانـى ، مـعجزه وعده دادن شده در مورد سپاه سفيانى كه در مسير مكه به حركت در آمده اتفاق مى افتد.
چون (سپاه سفيانى ) به بيابان مدينه مى رسد خداوند آنها را در زمين فرو مى برد، و ايـن مـصـداق فـرمـوده خـداى بـزرگ اسـت كـه فـرمـود: ((و اگـر تـو اى پـيامبر سختى حـال تـبـهـكـاران را مـشـاهـده كـنـى آنـگـاه كـه ترسان و هراسان گشته و هيچ از عذاب آنان فروگذار نشود و از مكانى نزديك گرفتار شوند.
((هـمـيـنـكه به بيابان مى رسند به زمين فرو مى روند و كسانى كه پيشاپيش رفته اند بـاز مـى گـردنـد تـا بـبـيـنـند آن قوم چه كردند كه خود نيز به سرنوشت آنان دچار مى شـونـد و عـقـب مـانـدگـان نـيـز از راه رسـيـده و بـه آنـهـا مـى پـيـونـدنـد كـه جـويـاى حال آنان شوند، به همين بلا گرفتار مى شوند.
آن حـضـرت پـس از ايـن مـعـجـزه فـرو رفـتـن دشـمـنـان در زمـيـن ، بـا سـپـاه خـود كـه مـتـشـكـل از ده و انـدى هـزار تـن اسـت كه از مكه رهسپار مدينه مى گردد، و پس از نبردى با نيروهاى دشمن مستقر در آنجا، مدينه را آزاد ساخته ، آنگاه با آزادسازى دو حرم مكه و مدينه فتح حجاز و تسلط بر منطقه خاتمه مى يابد.
بـرخـى از روايـات خـاطـر نشان مى سازد كه آن حضرت ، پس از پيروزى بر حجاز راهى جـنـوب ايـران مـى شـود و در آنـجـا بـا سـپـاه ايـران و توده هاى مردم آن سامان به رهبرى خراسانى و شعيب بن صالح برمى خورد آنان با وى بيعت كرده و با همرزمى يكديگر با قواى دشمن در بصره به پيكار مى پردازند كه سرانجام به پيروزى بزرگ و آشكارى دست مى يابند.
سـپس امام (ع) وارد عراق گرديده و اوضاع داخلى آنجا را پاكسازى مى كند و با درگيرى بـا بـقـايـاى نـيـروهـاى سـفـيـانـى و گـروهـكـهـاى متعدد شورشى آنها را شكست داده و به قتل مى رساند.
آنـگـاه عـراق را مـركـز حـكـومـت و كـوفه را پايتخت خود قرار مى دهد، و بدين سان ، يمن ، حـجـاز، ايران ، عراق ، و كشورهاى خليج فارس يكپارچه تحت فرمانروائى آن حضرت در مى آيد.
رويات يادآور اين معناست كه نخستين جنگى را كه حضرت مهدى (ع) پس از فتح عراق به آن اقدام خواهد نمود جنگ با تركان است :
اول لواء يعقده يبعثه الى الترك فيهزمهم
نـخـسـتـيـن سـپـاهـى كه حضرت مهدى (ع) تشكيل مى دهد لشكرى است كه به سوى تركها گسيل داشته و آنها را شكست مى دهد.
و ظـاهـرا مـقـصـود از تـركان ، روس ها است كه بعد از جنگ جهانى با روميان يعنى غربيها ضعيف و ناتوان مى شوند.
و امـام (ع) پـس از تـجـهـيـز، سـپـاه بـزرگ قـومش را راهى قدس مى گرداند، در اين هنگام سفيانى در برابر آن حضرت عقب نشينى مى كند تا اينكه لشكريان حضرت مهدى (ع) در ((مـج عـذراء)) نـزديـك دمـشـق فـرود مـى آيـند، و گفتگو و مذاكراتى ميان آن بزرگوار و سـفـيـانـى انـجـام مـى پـذيـرد، امـا مـوضـع سـفـيـانـى در مقابل آن حضرت ضعيف است بخصوص كه موج گسترده مردمى به آن حضرت گرايش پيدا مـى كـنـنـد. بـه گـونـه اى كـه روايـات نـشـان مى دهد، سفيانى مى خواهد قدرت را به او واگذارد، اما حاميان يهودى و رومى وى و دستيارانش او را سرزنش مى كنند.
آنـهـا بـا بـسـيـج نـيـروهـاى خـود با امام (ع) و سپاه وى درگير نبردى بزرگ مى شوند، نـبـردى كـه مـحورهاى ساحلى آن ، از عكا در فلسطين گرفته تا انطاكيه در تركيه و در داخل از طبريه تا دمشق و قدس را فرا مى گيرد...
در ايـن هـنـگـام خـشـم الهـى بـر نـيـروهـاى سـفيانى و يهودى و رومى فرود آمده و به دست مـسـلمـانـان كشته مى شوند، به گونه اى كه اگر يكى از آنان در پشت صخره اى پنهان شود، آن صخره بانگ برآورد: اى مسلمان ، در اينجا فردى يهودى مخفى شده او را هلاك كن .
در اين لحظه ظفر و يارى خداوند بر امام مهدى (ع) و مسلمانان به ارمغان آمده پيروزمندانه وارد قدس ‍ مى گردند.
غـربـيان مسيحى به طور ناگهانى مواجه با شكست يهوديان و نيروهاى پشتيبان آنها به دست با كفايت آن حضرت مى شوند، از اين رو آتش خشم آنان برافروخته شده و عليه امام (ع) اعلان جنگ مى دهند.
ولى نـاگـاه حـضرت مسيح عليه السلام از آسمان به قدس فرود آمده و با سخنان خويش جهانيان و بويژه مسيحيان را مورد خطاب قرار مى دهد.
فرود آمدن حضرت مسيح (ع) براى جهانيان علامت و نشانه اى است كه موجب شادى مسلمانان و ملتهاى مسيحى خواهد گرديد.
بـه نظر مى رسد كه حضرت مسيح (ع) ميان حضرت مهدى (ع) و غربى ها وساطت نموده ، قرارداد صلحى به مدت هفت سال بين دو طرف بسته مى شود.
بين شما و روميان چهار پيمان صلح برقرار مى شود كه چهارمين آنها به دست مردى از (خـانـدان ) هـرقـل ، انـجـام مـى پـذيـرد و هـفـت سـال بـه طـول مـى انـجـامد. مردى از عبدالقيس به نام ((مستور بن غيلان )) پرسيد: اين پيامبر خدا پـيـشـواى مـردم در آن روز چـه كـسـى خـواهـد بـود؟ فـرمود: مهدى از فرزندانم ، كه مردى چـهـل سـاله بـنـظـر مـى رسـد، چهره اش چون ستاره تابان مى درخشد، بر گونه راست او خـالى وجـود دارد، و در حـالى كـه دو قـباى قطوانى  به تن دارد همچون مردان بنى اسـرائيـل جـلوه مى كند، وى گنجينه هاى زمين را استخراج نموده و شهرى شرك آلود را آزاد مى سازد.
آنـگـونـه كـه در بـعـضـى روايـات آمـده غـربـى هـا پـس از دو سـال پـيـمـان صلح را مى شكنند. شايد انگيزه اين پيمان شكنى ، ترس و وحشتى است كه حـضـرت مسيح (ع) در اثر ايجاد موج همبستگى مردمى در بين ملتهاى آنان بوجود مى آورد. بـسـيـارى از غـربيها به آئين اسلام گرويده و حضرت مهدى (ع) را مورد حمايت و تاءييد خويش قرار مى دهند.
لذا رومـيـان در يـك هـجـوم نـاگـهانى با نزديك به يك ميليون سرباز به سرزمين شام و فلسطين يورش ‍ مى آورند.
((آنـگـاه بـا شـمـا پـيـمـان شـكـنـى نـمـوده و بـا ارتـشـى مـتـشـكـل از هـشـتـاد لشـكـر و هـر لشـكـر دوازده هـزار سـربـاز بـه سـوى شـمـا گسيل مى شوند))
و نـيـروهـاى اسـلام رويـاروى آنـان قرار گرفته و حضرت مسيح موضع خود را هماهنگ با حضرت مهدى (ع) اعلام داشته و پشت سر وى در قدس نماز مى گزارد.
نبرد با روميان (غربيها) در همان محورهاى نبرد آزادى قدس ، از عكا تا انطاكيه ، و از دمشق تـا قـدس و مـرج دابـق  روى خـواهـد داد كـه شـكـسـتى سخت متوجه روميان و پيروزى بزرگ و آشكارى نصيب مسلمانان مى گردد.
پـس از اين كارزار دروازه هاى پيروزى جهت فتح نمودن اروپا و غرب مسيحيت ، به روى آن حـضـرت گشوده مى شود... و ظاهرا بسيارى از كشورها به وسيله انقلاب ملتهاى خودشان فـتـح مـى گـردد، چـرا كـه مـلتـهـا حـكـومـتـهـاى خـود را كـه مـخـالف حـضرت مهدى و مسيح عليهماالسلام است سرنگون ساخته و حكومتهاى طرفدار آن حضرت را برپا مى دارند.
بـعـد از فـتـح غـرب توسط امام (ع) و در آمدن آن تحت فرمانروائى آن حضرت ، و اسلام آوردن بيشتر مردم آن سامان ، حضرت مسيح عليه السلام رحلت نموده و حضرت مهدى (ع) و مسلمانان بر پيكر او نماز مى گزارند، و آنطور كه روايات مى گويد، امام عليه السلام مـراسـم دفن و نماز خواندن بر بدن وى را آشكارا در حضور مردم انجام مى دهد، تا همچون بار اول درباره او سخن ناروا نگويند، سپس پيكر پاك او را با پارچه اى كه دست بافت مـادرش مـريـم صـديقه عليهما سلام است كفن نموده و در جوار مزار شريف در قدس به خاك مى سپارد.
پـس از فـتـح جـهـان تـوسـط آن حضرت و يكپارچگى تمام دولتهاى جهان به صورت يك حكومت اسلامى ... امام (ع) جهت تحقق بخشيدن به اهداف الهى در ابعاد گوناگون و در ميان مـلتـهـاى جـهـان اقدام مى كند، و براى تعالى بخشيدن و شكوفائى زندگى مادى و تحقق تـوانـگـرى و رفـاه هـمـگان قيام نموده و جهت گسترش فرهنگ و دانش ، و بالا بردن سطح آگاهى دينى و دنيايى مردم مى كوشد...
طـبـق بـرخـى روايـات ، مـيزان افزايش دانشى را كه آن حضرت بر دانش مردم اضافه مى كـند، به نسبت 25 به 2 است ، يعنى اضافه بر 2 جزء از علم را كه قبلا" دارا بوده اند 25 جزء ديگر را بر آن افزوده و به طور كلى دانش بشر 27 جزء خواهد شد.
هـم چـنـانكه در زمان آن حضرت پاى ساكنان زمين به سوى ساكنان كرات گشوده مى شود بـلكـه مـرحـله گـشـوده شـدن درهاى عالم غيبت به روى اين جهان مادى ما آغاز مى گردد، كه انسانهائى از بهشت به زمين مى آيند كه براى مردم اعجاز آور و خارق العاده خواهد بود.
و در روزگـار آن حـضـرت و بـعد از آن شمارى از پيامبران و امامان عليهم السلام به زمين بـاز خواهند گشت و تا هر زمان كه اراده حق تعالى باشد فرمانروايى خواهند نمود. و اين امر از نشانه هاى رستاخيز و مقدمات آن مى باشد.
به نظر مى رسد كه جنبش دجال ملعون و فتنه و آشوب او يك حركت انحرافى بهره گيرى از پـيـشرفت علوم و حالت رفاهى باشد كه در زمان امام (ع) جامعه بشرى به آن دست مى يابد تا، دجال از روشهاى پيشرفته چشمبندى ، براى فريب جوانان پسر و دختر و زنان كه بيشتر پيروان او را تشكيل مى دهند، استفاده مى كند.
از ايـن رو در جـهـان موجى از فتنه و آشوب بوجود مى آورد كه فريبكارى هاى او را باور مـى كـنـنـد، امـا حـضـرت مـهـدى (ع) نـيـرنـگ هـاى وى را آشـكـار ساخته و به زندگى او و هوادارانش خاتمه مى بخشد.
ايـن بـود دورنمائى كلى از حركت و انقلاب جهانى حضرت مهدى موعود(ع)... اما روزگارى كـه ايـن حـوادث در آن رخ مـى دهـد، آشـكارترين نشانه ها و رويدادهاى آن از زبان روايات چنين است :
نـخـسـت فتنه اى است كه بر امت اسلامى پيش مى آيد و روايات ، آن را آخرين و سخت ترين فتنه ها توصيف مى كند كه بر آنان وارد شده ، و با ظهور امام (ع) برطرف مى گردد.
منبع :عصرظهور  علی کورانی

به این مطلب امتیاز بدهید:  1  2  3  4  5 

موضوعات مرتبط با این مطلب : علائم و شرایط ظهورشمارنشانه های ظهورشانه های اخرالزمانسيماى كلى دوران ظهور
____________________________________________________
برچسب ها:
نوشته شده در تاريخ پنجشنبه 27 شهریور 1393 توسط محمدنبی مرادقلی | نسخه قابل چاپ | تعداد بازدید 71 بار
عراق و نقش آن در دوران ظهور

پـيـرامـون اوضـاع و حـوادث عـراق ، در دوران ظـهور، روايات زيادى وارد شده است ، از آن روايات چنين برمى آيد كه عراق ، ميدان كشمكشى آرام نشدنى ميان نيروهاى متعدد مى باشد. و اين كشور در حقيقت چهار مرحله را پشت سر مى گذارد:

مرحله اول :
روزگار قبل از ظهور حضرت مهدى (ع) است كه ستمكاران مدت طولانى به عراق مسلط مى باشند، در آن سامان ، كشتار و ترس و وحشتى فراگير پيش مى آيد كه مردم آرامش خود را از دسـت مـى دهـند. تا زمانى كه آن كشور را زمينه سازان ظهور، ياران درفش هاى سياه آزاد مى كنند.
مرحله دوم :
بـرپـائى نـظام اسلامى در آن كشور و وجود كشمكش براى نفوذ در آن ، بين جناح طرفدار خراسانيهاى زمينه ساز و جناح طرفدار سفيانى فرمانرواى شامات .
مرحله سوم :
اشـغال عراق توسط سفيانى و آزار و اذيت مردم بوسيله او و سپس ورود سپاهيان يمنى ها و ايـرانـيـان زمـينه ساز ظهور به اين كشور، كه نيروهاى سفيانى را شكست داده و آنان را از عراق بيرون مى رانند.
مرحله چهارم :
آزاد شدن عراق توسط امام مهدى (ع) و پاك نمودن آن از لوث وجود سفيانيان و گروهكهاى شـورشـى و غـيـر آنـان و قـرار دادن آنـجـا بـعـنـوان محل استقرار و مركز فرمانروائى ، توسط آن حضرت .
روايات ديگرى نيز پيرامون حوادثى كه در خلال اين چهار مرحله بوجود مى آيد وارد شده اسـت مـانـنـد: خـروج شـيـصـبـانـى كـه از جـمـله مـخـالفـيـن حـضـرت مـهـدى (ع) قبل از سفيانى است . و بشهادت رسيدن نفس زكيه همراه با هفتاد تن ديگر از صلحا در پشت كوفه (نجف ) و خروج عوف سلمى از جزيره و يا تكريت و ممنوعيت عراقيها از رفتن به حج به مدت سه سال و فرو رفتن شهر بصره و خراب شدن آن اندكى پيش از ظهور حضرت مهدى (ع) و فرو رفتنى ديگر در بغداد و حله و ورود نيروهاى مغربى يا غربى به عراق و قـيـام فـردى نـيـكـوكـار و شايسته با گروهى اندك جهت روياروى با لشكر سفيانى و شورش گروهكهايى از خوارج شيعه و سنى بر ضد آن حضرت كه شايد خطرناك ترين گـروه شـورشـى ((گـروه رمـيـله دسـكره )) باشد كه منطقه اى است نزديك شهربان در استان ديالى ، در عراق .
و اينك مقدارى به توضيح اين مراحل مى پردازيم :
مرحله اول و دوم
روشـن تـريـن مـطـلبـى كـه در روايـات ايـن مرحله بچشم مى خورد، گرفتارى شديدى از نـاحـيـه فـرمـانـروايـان سـتـمـگـر كـشـور عـراق نـسـبـت بـه مـردم آن كـشـور و اخـتلاف اين فـرمـانـروايـان بـا ايـرانـيـان ، يـاران درفـش هـاى سـياه خواهد بود، از جابربن عبدالله انصارى (ره ) نقل شده كه گفت :
((نزديك است كه به مردم عراق ، پيمانه اى غله و درهمى نرسد، گفتم از چه ناحيه اى ؟ فرمود: از ناحيه عجم كه مانع اين امر مى شوند))
بـنـابـراين ، معنا اين مى شود كه مواد غذايى و كمكهاى مالى بواسطه جنگى كه ايرانيان با آنها دارند به آنان نمى رسد. و اين همان بحران اقتصادى و گرسنگى و ترسى است كه روايت جابر جعفى در خصوص آن وارد شده است كه گفت :
((از امام باقر (ع) درباره آيه شريفه ((ولنبلونكم بشى من الخوف و الجوع )) سؤ ال كـردم ، حـضـرت فـرمـود: اى جابر ترس و قحطى دو جنبه خصوصى و عمومى دارد، اما قـحـطـى خـاص در شـهـر كـوفـه اسـت . كـه خـداونـد سـبـحـان آن را ويـژه دشـمـنـان آل پيامبر (ص ) قرار داده است و بدينوسيله آنان را هلاك مى گرداند و اما آنچه را كه جنبه عـمـومـى دارد قـحطى و وحشتى است كه در شام به آنان مى رسد كه مانند آن را هرگز به يـاد نـداشـتـه اند، زمان اين قحطى پيش از قيام حضرت قائم و فرا رسيدن وحشت و ترس بعد از قيام آن حضرت خواهد بود))
البـتـه پـيـرامـون مـسـئله قـحـطـى كـه در روايـت آمـده مـخـصـوص دشـمـنـان اهل بيت (عليه السلام ) باشد دليلى را نيافتم ، مگر اينكه بصورت بحرانى ، اقتصادى باشد كه حكومت ستمگران در عراق گرفتار آن بوده و از آن سخت رنج مى برند.
وحـشـت و تـرسـى كـه بـعد از ظهور حضرت مهدى (عليه السلام ) سرزمين شام را فرا مى گـيـرد، منافاتى با وجود آن قبل از ظهور آن بزرگوار ندارد و روايت بعدى صراحت دارد كـه ايـن اظطراب و وحشت پيش از ظهور حضرت مهدى (عليه السلام ) فزونى مى يابد. از امام باقر (عليه السلام ) روايت شده كه فرمود:
((پـيـش از قـيـام قـائم ، مردم در اثر گناهانشان بوسيله آتشى كه از آسمان بر آنها آشـكـار مـى شـود، در عـذاب بـوده و رنـج مى برند و نشانه سرخ فامى كه آسمان را مى پـوشـانـد و فـرو رفتن زمين در بغداد و بصره و خون هايى كه در آنجا ريخته مى شود و خانه هايى كه خراب مى گردد و هلاكتى كه در بين اهالى آن سامان بوجود مى آيد و وجود چـنـان اضـطـرابـى كـه اهل عراق را فرا مى گيرد بگونه اى كه موجب سلب آرامش آنها مى گردد.))
البـتـه لازم نيست اين علامات و نشانه ها، بگونه اى كه در روايت آمده بطور زنجيره اى و پـشـت سـر هـم محقق شود، بلكه اضطراب و وحشت و فرو رفتن ، زمين ، پيش از نشانه هاى آسمانى خواهد بود و ظاهرا مراد از آتش و سرخى آن ، نشانه الهى مى باشد نه مثلا، آتش انفجارها.
روايـت بـعـدى كـه از امـيـرالمـؤ مـنـيـن (عـليـه السـلام ) نـقـل مـى شـود، بـرخى از حوادث و پيشامدهايى را كه در عراق و در زمان حاكميت ستمكاران پـيـش از سـفـيـانـى و قـبـل از ظـهور حضرت مهدى (عليه السلام ) واقع مى شود، بيان مى نمايد، از انس بن مالك نقل شده است كه گفت :
((زمانى كه اميرمؤ منان على بن الى طالب (عليه السلام ) از جنگ نهروان برمى گشت در منطقه اى به نام ((براثا)) فرود آمد در آن منطقه ، راهبى بنام حباب در صومعه خويش بـسر مى برد، همينكه هياهوى لشكريان را شنيد، از جايگاه ويژه خود به بيرون نگريست و نـظـاره گر سپاهيان اميرمؤ منان شد وى با مشاهده اين وضع سراسيمه بيرون آمده و سؤ ال كـرد ايـن شـخـص كيست ؟ و فرمانده اين لشكر چه كسى است ؟ گفتند: اميرمؤ منان (عليه السـلام ) است كه از جنگ نهروان بر مى گردد حباب با شتاب خود را به حضرت رسانده و در حـضـور وى ايستاد و آغاز سخن نمود و عرضه داشت ، درود بر تو اى پيشواى راستين مـؤ مـنان ! كه بحق اميرالمؤ منان هستى . حضرت فرمود: چگونه دانستى كه من اميرالمؤ منان راسـتـيـن و بـر حـق هـسـتـم ؟ عـرض كرد: چگونه نام مرا مى دانى ؟! حضرت فرمود: حبيب من پيامبر صلى الله عليه و آله مرا آموخت در اين لحظات بود كه حباب به آن حضرت عرض ‍ كـرد: دستت را بده من شهادت مى دهم كه خدايى جز خداى يكتا نيست و محمد صلى الله عليه و آله رسول و فرستاده اوست و تو على بن ابى طالب وصى و جانشين او هستى ، اميرالمؤ مـنـان (عليه السلام ) از وى سؤ ال فرمود: كجا زندگى مى كنى ؟ گفت در صومعه خويش حـضرت بدو فرمود: از امروز به بعد در آن سكونت مكن ، اما در اينجا مسجدى بنا بگذار و آن را به نام بانى و صاحب اين منطقه نامگذارى كن ، (بدين ترتيب مسجدى را در آنجا بنا نـمـود و بـه نام بانى آن براثا نام گذارى كرد) سپس حضرت فرمود: اى حبا از كجا آب مى نوشى ؟ عرض كرد: همين جا از دجله ، فرمود: چرا چشمه و چاهى حفر نمى كنى ؟، عرض كـرد: اى امـيـرالمـؤ مـنـان هـر وقـت بـه حفر چاه مبادرت نموديم آب آن شور غيرگوارا بود، حـضـرت اشاره فرمودند: در اينجا چاهى بكن و او حفر كرد تا به سنگى سخت برخوردند كـه قـادر بـر از جـاى كـنـدن آن نبودند، آن حضرت سنگ را از جاى بركنده كه از آن چشمه آبى جوشيد كه شيرين تر از عسل و لذيذتر از كره بود. حضرت به او فرمود: اى حباب آب آشاميدنى تو از اين چشمه است ، اما بزودى در مجاورت اين مسجد تو، شهرى بنا خواهد شد، كه ستمگران در آن افزون و بلا و مصيبتهاى بزرگى بوجود خواهد آمد تا جائيكه در هر شب جمعه هفتاد هزار عمل منافى عفت انجام مى شود وقتى كه بلا و گرفتارى ها به آنان رو مـى آورد بـه مسجد تو هجوم مى آورند و آن را منهدم مى سازند آنگاه تو آن را مجددا بنا كـن بـنا كردنى دوباره بنا نما كه آن جز كافر منهدم نمى كند، آنگاه آنجا را خانه اى بنا كـن ، زمـانـيـكـه دسـت بـه چـنـيـن عـمـلى يـازيـدنـد، مـدت سـه سال از رفتن به حج منع مى گردند، محصولات كشاورزى آنان دستخوش حريق مى گردد و خـداونـد سـبـحـان مـردى از كوه نشينان را بر آنان مسلط مى گرداند وارد هر شهرى كه مى شـود آن را نـابـود مـى كند و اهالى آنجا را بهلاكت مى رساند و ديگر بار نيز به سوى آنـان بـاز مـى گردد و پس از آن دچار 3 سال قحطى و گرانى طاقت فرسائى مى گردد بـار ديـگـر نيز آنها را رها نمى كند و بر مى گردد، بعد از آن وارد كوفه مى شود و هر چه سرپا باشد چه درخت و عمارت و چه انسان همه را با خشم از بين مى برد و مردم آن جا را قتل عام مى كند همه اين حوادث زمانى است كه بصره آباد گردد و در آن مسجد جامعى بنا شـود كـه در ايـن هـنـگـام زمـان نـابـودى بـصـره خـواهـد بـود سـپـس داخـل شـهـرى مـى شـود بـنـام واسـط كه توسط حجاج بنا شده است در اين شهر نيز مانند سـايـر جـاهـا عـمـل خواهد نمود و بعد از آن متوجه بغداد مى شود و با عفو و گذشت وارد آن شهر مى گردد پس از آن مردم به شهر كوفه پناه مى برند، منطقه اى از كوفه نيست كه ماجرا بر آن پوشيده باشد، آنگاه اين مرد با شخصى كه وى را وارد بغداد نموده است جهت نـبـش قـبـر مـن از شـهـر خارج خواهند شد كه سفيانى با آنها روبرو شده و پس از شكستى سـخـت آنـان را بـقـتـل مـى رسـانـد و سـپـاهـى را بـه سـوى كـوفـه گـسـيـل مـى دارد كه عده اى از اهالى آنجا را به بردگى مى گيرند، در اين هنگام مردى از كـوفـه رسـيـده و آنان را در حصارى ، جاى و پناه مى دهد كه هر كسى بدان مكان پناه آورد مـصـون مـى مـانـد. لشـكـريـان سفيانى وارد شهر كوفه گشته هر كس را كه بخوانند مى كـشـنـد، بـگونه اى كه اگر شخصى از اين لشكريان از كنار قطعه گوهرى بزرگ كه روى زمين افتاده باشد، بگذرد، متعرض آن نخواهد شد، اما اگر كودك خردسالى را ببينند دنـبال نموده و او را مى كشند، اى حباب در اين هنگام بعد از اين ماجراها، چه دور است ! بايد در انـتـظار مسائل بزرگ و مهم و فتنه و آشوبهايى مانند پاره شب تاريك بود، اين حباب آنچه به تو مى گويم بخاطر بسپار)
البـتـه در عـبـارتهاى اين روايت مقدارى آشفتگى بنظر مى رسد و مرحوم مجلسى هم بعد از نـقـل ايـن روايـت فـرمـوده اسـت : ((بـدانكه نسخه روايت مخدوش است و من خبر را آنطور كه يـافـتـم نـقـل نـمـودم )) از ايـن رو سـنـد و مـتـن ايـن روايـت قابل بحث و مناقشه است ، اما بهر حال پيرامون صحت اين حديث هر چه گفته شود، اين خبر حـاكى از وجود دشواريهايى است كه اهل عراق از نظامهاى جابر حاكم برخود و جور و ستم آنـان تـحـمل نموده و رنج مى برند كه در روايات ديگرى كه سند بعضى از آنها صحيح اسـت نـيـز قريب به چنين مضمونى آمده است برخى از حوادث و پيشامدهايى كه در روايات آمـده اسـت ، بـوقـوع پـيـوسـته و يا زمان آن گذشته است مانند خراب شدن مسجد براثا و كـثـرت فـسـاد و تـبـاهـى در بـغـداد و يـا تـسـلط يافتن و بدست گرفتن قدرت ، توسط فرماندهان نظامى به بغداد از مراكز كوه نشين كردستان و يا ايران و غير آن .... و برخى ديـگـر از ايـن نـوع حـوادث ، مـانـنـد جـريـان سفيانى و حوادث مربوط به او هنوز بوقوع نپيوسته است .
مـرحـوم شـيخ مفيد فرموده : ((نشانه هاى قيام حضرت قائم (عليه السلام ) و حوادثى كه قبل از قيام آن بزرگوار بوجود مى آيد در روايات آمده است از جمله خروج سفيانى و كشته شـدن حـسـنـى و اخـتلاف بنى عباس در زمينه پست و مقامهاى دنيوى و خورشيد گرفتگى در نـيـمـه مـاه رمـضـان و گـرفـتـن مـاه در اواخـر آن مـاه بـرخـلاف مـعـمـول و فرو رفتن زمين در بيابان بيداء و فرو رفتنى ديگر در مشرق و مغرب و متوقف شـدن خورشيد از ظهر تا نزديك عصر و طلوع آن از مغرب و كشته شدن نفس زكيه در پشت كوفه (نجف ) همراه هفتاد تن ديگر از صلحاء و ذبح شدن مردى از بنى هاشم در كنار كعبه بـيـن ركـن و مـقـام و خـراب شـدن ديوار مسجد كوفه و روى آوردن درفش هاى سياه از ناحيه خراسان و خروج يمنى و ظاهر شدن مغربى در مصر و بتصرف در آمدن شامات توسط وى و فـرود آمـدن تـركـان در جـزيـره و فـرود آمـدن روميان در رمله و طلوع نمودن ستاره اى از مشرق كه مانند ماه نورافشانى كرده و سپس به گونه اى خم مى شود كه دو طرف آن به يـكـديگر نزديك مى شود و هاله سرخى كه در آسمان آشكار و سپس در تمام نقاط آن پخش مـى گـردد و آتشى كه از طرف مشرق به طرف آسمان بلند شده و سه يا هفت روز در هوا بـاقـى مـى مـانـد و عـنـان گـسستن عرب ها و به تصرف در آوردن سرزمينهاى خود و خارج نـمـودن آن از تـحـت سـلطـه عـجم و كشتن اهل مصر فرمانرواى خويش را و خراب شدن شام و وجـود اختلاف بين طرفداران درفش هاى سه گانه در شام و ورود درفش هاى قيس و اعراب بـه مـصـر و درفـش هـاى كنده به شهر خراسان و ورود سوارانى از غرب كه در نزديكى كـوفـه مـسـتـقـر مـى شـونـد و روى آوردن درفـش هاى سياه از مشرق به همين ناحيه و ايجاد شكافى در فرات بگونه اى كه آب كوچه هاى شهر كوفه را فرا خواهد گرفت و خروج شصت نفر كه هر كدام به دروغ ، ادعاى نبوت مى كنند.
هـم چـنـيـن خـروج دوازده نـفـر ديـگـر از اولاد ابـوطـالب كـه هـر يـك ادعاى امامت مى نمايند و سوزاندن مرد با عظمتى از بنى عباس را بين جلولاو خانقين و ايجاد پلى كه از كـرخ بـه شـهـر سـلام وصـل مـى شـود و بـرخـاسـتـن بـادى سـيـاه در آن مـنـطـقـه كـه در اوائل صـبـح آن روز بـوقـوع مـى پـيـونـدند و زلزله اى كه در اثر آن بخش بزرگى از مـنـطـقـه فـرو مـى رود و تـرس و وحـشـت فـزايـنـده اى كـه اهـل عـراق و بـغداد را فرا مى گيرد و بوجود آمدن مرگ دسته جمعى در بين آنان و كمبود و كـاسـتـى در اموال و جانها و محصولات ، و ظاهر شدن گاه و بيگاه ملخ ‌ها كه به كشتزارها رو آورده و در نـتـيـجـه كـمـبـود مـحـصـولات كـشـاورزى و اخـتلاف دو گروه از عجم كه باعث خـونـريـزى بسيارى در بين آنان خواهد شد و نافرمانى بردگان از صاحبان خود و كشتن اربابان خويش و مسخ شدن عده اى از بدعت گذاران به صورت ميمون و خوك و چيره شدن بـردگـان بـر مـمـالك اربـابـان و صـيـحـه آسـمـانـى كـه هـمـه اهـل زمـين و هر كس به لغت خود آن را مى شنود و تصوير صورت و سينه اى كه در قرص خـورشـيـد بـراى مـردم ظـاهـر مـى شـود و زنـده شـدن مردگانى كه جهت برگشت به دنيا، صورت مى گيرد كه يكديگر را شناخته و ملاقات مى نمايند.
تمام آنچه كه گفته شد با باريدن بيست و چهار باران پشت سر هم خاتمه مى يابد كه زمـيـن مـرده بـواسـطـه اين بارانها زنده و بركاتش هويدا مى گردد و بعد از اين ماجرا هر نـاراحـتـى و مرض جسمى از پويندگان حق و پيروان راستين حضرت مهدى (عليه السلام ) رخـت بـر مى بندد و طبق گفته روايات در اين بحبوحه است كه ياران آن حضرت از ماجراى ظهور آن بزرگوار از شهر مكه ، آگاه شده و جهت يارى وى متوجه آن حضرت مى شوند.
برخى از اين حوادث كه ذكر شد حتمى و برخى ديگر داراى شرائطى است و خداى سبحان بـه چـگـونـگـى آنـهـا آگـاه تر است و ما اين حوادث را به گونه اى كه در كتب تاريخ و روايات بوده ذكر نموديم و از خداى بزرگ يارى مى طلبيم .))
آنـچـه را كه مرحوم شيخ مفيد ذكر فرموده ، خلاصه اى از نشانه ها و علامات دور و نزديك ظـهـور اسـت و مـقـصـود او در اتـفـاق افـتـادن اين حوادث پشت سر هم بطور زنجيره اى به نـحـويـكـه بـرشمرده اند نيست ، چون برخى از اين پيشامدها مانند كشته شدن نفس زكيه و سر بريدن مرد هاشمى بين ركن و مقام ، فاصله اى بيش از دو هفته با ظهور حضرت ندارد بـلكـه در حـقيقت جزئى از نهضت ظهور آن بزرگوار است ، چه اينكه وى فرستاده حضرت مـهـدى (عـليـه السـلام ) مـى بـاشـد بـعـضـى ديـگر از نشانه ها قرنهاى زيادى با ظهور حضرت فاصله دارد مانند اختلاف بنى عباس بين خودشان و ظاهر شدن مغربى و بتصرف در آوردن شامات در حركت و جنبش فاطميان .
و مـراد مـرحـوم مـفـيد از حتمى بودن برخى حوادث و پيشامدهاى شمرده شده و مشروط بودن دسـتـه اى ديـگـر از آنـهـا ايـن اسـت كـه بـخـشى از اين نشانه ها حتما بوقوع مى پيوندد، همچنانكه در خصوص بعضى از اين علامات ، در اخبار، تصريح به حتمى بودن آنها شده اسـت مـانـند سفيانى و يمنى و كشته شدن نفس زكيه و صيحه آسمانى و فرو رفتن لشكر سـفـيـانـى و غـيـر آن ....و بخش ديگرى از اين حوادث مشروط به پيشامدهاى ديگرى در علم خـداى سـبـحـان و تـقـديـر اوسـت زيرا كه هم اوست كه به گذشته و آينده و نسبت به اين حوادث و غير آن ، داناست .
ظـاهـرا مـنـظور از حسنى ، نفس زكيه در مكه است و يا جوانى كه نزديك ظهور حضرت مهدى (عـليـه السـلام ) در شـهـر مـديـنـه بـه دسـت لشـكـريـان سفيانى كشته خواهد شد گرچه احـتـمـال دارد او سيدى حسنى و رهبر حركت اسلامى عراق باشد چه اينكه در برخى روايات هم عبارت ((و تحرك الحسنى )) وارد شده است .
امـا كـشـتـه شـدن نفس زكيه همراه هفتاد تن از صلحاء، بعيد نيست كه بر شهيد عاليمقام آية الله سـيـد مـحـمـد بـاقـر صد (قدس سره ) و گروهى از علماى برجسته و مؤ منينى كه با ايـشـان بـه شهادت رسيده اند و تعداد آنان به هفتاد نفر مى رسد، منطبق شود. و مقصود از پشت كوفه كه در عبارت حديث آمده نجف مى باشد كه در روايات نيز با عنوان نجف كوفه يـعـنـى ارتـفـاعات و كوههاى آن شهر ناميده شده است و از اين رو آن را غرى و يا غريين مى نامند كه اين نام دو ستون يادبودى است كه نعمان بن منذر پادشاه حيره در آنجا بنا نموده و آنها را با رنگ سفيد نقاشى نموده اند. البته به شهادت رسيدن آنها لازم نيست كه دقيقا در پـشـت كـوفه اتفاق بيفتد و شايد اصل جمله ((و كشته شدن نفس ‍ زكيه در پشت كوفه )) يـعنى او (نفس زكيه ) از اهالى نجف و ساكن آنجاست ، اما هفتاد نفرى كه با وى بشهادت مـى رسـنـد نـه حديث مربوط به آنان و نه كلام مرحوم شيخ مفيد دلالت ندارد كه آنان نيز اهـل نـجـف بـاشـنـد، بـلكـه آنـهـا بـه هـمـراه نـفـس زكـيـه كـه او اهل نجف است به شهادت مى رسند.
روايـات ديـگرى كه پيرامون سواران مغربى كه در نزديكى كوفه مستقر مى شوند وارد شده ، بيانگر اين معناست كه اين ماجرا در زمان سفيانى و يا نزديك آن واقع خواهد شد.
امـا آنـچـه كـه در كـلام مـرحـوم شيخ مفيد ((و وارد شدن سوارانى از ناحيه غرب كه تا در نـزديـكـى كوفه مستقر شوند)) قابل توجه مى باشد اين است كه خود اين كلام راهگشاى دقـت و امـعـان نـظـر در روايـت اسـت كـه آيـا لفـظ روايـت غرب است يا مغرب و بيانگر اين احـتـمـال اسـت كه آنها نيروهاى غربى هستند كه جهت يارى نمودن سفيانى و روياروئى با يـاوران درفـش هاى سياه وارد عراق شده و يا قبل از سفيانى در آنجا بسر مى برند بلكه شـايـسـتـه اسـت در روايـاتـى كـه نـام لشـكـر مـغـرب و اهـل مـغـرب آمـده اسـت تـحـقيق و بررسى شود چه اينكه با مراجعه به نسخه هاى خطى كتب حـديـث كـلمـه اصـلى همان لشكر غرب و اهل غرب است و مراد از درفش هاى مشرق زمين درفش هـاى سـپـاه خـراسـانـيـان اسـت كـه در مـعـيت نيروهاى يمنى جهت مقابله و سركوبى نيروهاى سفيانى كه بدآنجا لشكركشى نموده وارد عراق مى شوند.
امـام شـكـافـتـه شـدن نـهـر فـرات و جـارى شـدن آن در شـهـر كـوفـه در هـمـان سـال ظـهـور اتـفاق مى افتد آنگونه كه در احاديث و از جمله در روايتى از امام صادق عليه السـلام وارد شـده كه حضرت فرمودند: ((سال فتح و پيروزى فرات شكافته مى شود به گونه اى كه آب وارد كوچه هاى شهر كوفه مى گردد))
از طـرفـى گـواهـى كـلام مـرحـوم شـيـخ مـفـيـد بـر ايـن مـعـنا كه اين نشانه ها و علامات در اصول روايات ثابت شده است ارزش و اهميت والايى را به اين دسته از روايات مى بخشد، بـلكـه مـى تـوان گـفـت آنـچـه را كـه او صـحـيـح بـدانـد در صـحـت آن شـكـى نـيـسـت بـه دليـل دقـت و مـقـام بـرجسته او و اينكه نسبت به منابع روايات دوران تابعين و امامان عليه السـلام نـزديـكـتـر بـوده اسـت ، چـه ايـنـكـه آن بـزرگـوار در سال 413 هجرى رحلت نموده است .
امـا روايـاتـى كـه دلالت بـر بـپـا شـدن نـظـام اسـلامـى در عـراق قـبـل از سـفـيـانـى دارد، عـمـده آنـهـا روايـاتـى اسـت كـه دال بـر پيروزى ايرانيان مهياگر مقدمات ظهور در نبرد آنان با فرمانروايان ستم پيشه عـراق مـى بـاشـد، مـانـنـد روايـتـى كـه از امـام بـاقـر عـليـه السـلام نقل شده كه فرمود:
((گـوئيا مى بينم گروهى از مشرق زمين خروج نموده حق خود را از مخالفان مى جويند امـا حقوق آنان را اداء نمى كنند ديگر بار طلب حق مى نمايند باز هم حقوقشان استيفاء نمى شود كه در اين مرحله شمشير بر دوش نهاده و مقاوم مى ايستند با مشاهده اين وضع از ناحيه مـخـالفـين خواسته هاى قبلى آنان در آستانه عمل قرار مى گيرد كه اين بار خودشان نمى پذيرند تا قيام نمايند و آنان درفش هدايت را جز به صاحب شما نمى سپارند، كشته هاى آنان شهيدند و اگر من آن زمان را درك مى كردم خويش را براى يارى صاحب آن امر نگه مى داشتم ))
همچنين اين روايت كه :
((درفـش هـايـى سـيـاه از خـراسـان بـرون مـى آيـد كـه هـيـچ چـيـز قـادر بـر شـكست و برگرداندن آنها نيست تا اينكه در بيت المقدس به اهتزاز در آيند))
و روايـت مـسـتـفـيـضـى كـه از طـريـق شيعه و سنى و بعضى صاحبان صحاح از پيامبر صلى الله عليه و آله نقل شده است كه فرمود:
((مـردمـى از مـشـرق زمين خروج مى نمايند كه مقدمات حكومت و سلطنت حضرت مهدى عليه السلام را فراهم مى نمايند))
بهر حال اين روايت و امثال آن اگر چه صريحا دلالت بر بپا شدن حكومت اسلامى در عراق قـبـل از ظـهـور حـضـرت ندارد امام بر پيروزى دو مرحله اى ايرانيان چنانكه در جاى خودش خـواهـيـم گـفـت ، دلالت دارد آنـچـه بـهـتر بنظر مى رسد اين است كه هدف ايرانيان در به سقوط كشاندن حكومت جباران در عراق و ايجاد حكومت اسلامى در آنجا تحقق مى يابد.
در روايـات مـتـفـرقـه ديـگرى نيز قضيه ورود ايرانيان به عراق و شهرهاى بزرگ آن از طـريـق خـانـقـيـن و بـصـره و مـنـع حـكومت ستمگران در آنجا آمده است اما آن روايات يا مرسله  اسـت و يـا سند آنها ضعيف است مانند روايت براثا كه قبلا گذشت و روايت خطبة البيان كه مى گويد:
((آگـاه بـاشـيـد واى بـر بـغداد از اهل رى از مرگ و مير و كشتار و ترس و وحشتى كه اهـل عـراق را فـرا مـى گـيـرد زمـانى كه شمشير در بين آنان گذارده شود آن قدر كه اراده خداست كشته مى شود.. و در اين هنگام عجم بر عرب خروج نموده و بصره را بتصرف خود در مى آورند))
هـم چـنـيـن روايـت مـيـرلوحى از امام صادق عليه السلام نيز ارتباط با روايت قبلى دارد كه فرمود:
((سـپـس بـيـن سـران ارتـش عـرب و عجم دشمنى و اختلاف پيش مى آيد و اين اختلافات هـمـچـنـان ادامـه داشـتـه تـا امـارت و فـرمـانـروائى بـمـردى از ذريـه ابـوسـفـيـان مـى رسد))
روايـت ((تـحرك الحسنى )) نيز وارد شده كه با شواهد و قرينه ها چنين از آن استفاده مى شود كه وى در عراق بسر برده و بعد از به حكومت رسيدن كشته خواهد شد.
در مـقـابـل روايـاتى كه از آنها بر پائى حكومت اسلامى استفاده مى شود دسته ديگرى از روايات است كه از آنها بر مى آيد حكومت ستمگران در عراق همچنان تا ظهور حضرت مهدى عـليـه السـلام ادامـه خـواهـد داشـت زيـرا از امـام صـدق عـليـه السـلام نقل شده كه فرمودند:
((زمـانى كه ديوار عقب مسجد كوفه كه به خانه عبدالله بن مسعود مى رسد خراب مى شـود آن زمـان پايان سلطنت (خاندان فلان ) است كه بعد از آن حضرت قائم عليه السلام ظهور مى فرمايد))
و روايـتـى كـه در كـتـاب غـيـبـت طـوسـى آمـده اسـت ((خـراب كـنـنده ديوار آن را ترميم نمى كـنـد)) به اين معناست كه كسى كه ديوار مسجد را خراب نموده است يا كشته مى شـود و يـا قـبـل از ايـنـكـه بـه نـوسـازى و مرمت آن بپردازد از آنجا مى رود البته جريان تـخـريب ديوار مسجد صرفا جنبه نظامى داشته كه فرمانرواى آن شهر براى سركوبى حـركت معارضى كه مخالفان مبارز، به مسجد پناه برده و متحصن مى شوند، آن را تخريب مى كند.
گـاهى همين معنا از روايت مربوط به كشتار وحشيانه اى كه در كنار مسجد كوفه اتفاق مى افـتـد نـيـز اسـتـفـاده مـى شـود كـه ابـوبـصـيـر آن را از امـام صـادق عـليـه السـلام نقل كرده كه حضرت فرمود:
((بـراى فـرزندان فلان كنار مسجد شما (يعنى مسجد كوفه ) در روزى معين معركه اى رخ مـى دهـد كـه در آن درگـيـرى ، از دروازه فيل تا اصحاب صابون (محله اى در كوفه ) چهار هزار نفر كشته خواهد شد))
و در روايتى ديگر آمده است كه :
((مـلك و سـلطـنـت آنـان از بـيـن نـخـواهـد رفـت تـا مـردم را روز جـمـعـه در كـوفـه قتل عام نمايند گوئيا حد فاصل بين مسجد و اصحاب صابون سرهايى را مى بينم كه از بدن جدا مى شود))
همچنانكه قريب به همين مضمون از رواياتى كه در خصوص لشكركشى سفيانى به عراق وارد شـده است نيز استفاده مى شود كه در برخى زا آنها اشاره شده به اينكه سفيانى با حكومت ضعيفى كه غير اسلامى بلكه مخالف اسلام و دشمن امام مهدى عليه السلام مى باشد مـبـارزه مـى كـنـد، چـنـانـكـه در روايـتـى هـم كـه از بـحـار در زمـيـنـه حـركـت سـفـيـانـى نقل كرديم آمده است :
((و فـرمـانـرواى مردم در آن روز جبار و ستمگرى لجوج است كه كاهن و جادوگر ناميده مى شود))
امـا بـر فـرض صـحـت ايـن روايـات چـنـيـن اخـبـارى بـا احـاديـث اولى كـه دال بـر پـيـاده شـدن حـكـومت اسلامى در عراق قبل از ظهور حضرت مهدى عليه السلام بود مـنـافـاتـى ندارد زيرا اين روايات از مرحله اى سخن مى گويد كه پيوند آن به ظهور آن حـضـرت مـعـلوم نـبـوده و يـا مـرحـله بـسـيـار كـوتـاهـى اسـت كـه متصل به ظهور ايشان است ، بهر ترتيب بعد از پيروزى زمينه سازان ظهور حكومت و نظام اسـلامـى ايجاد مى شود و تا زمانيكه اراده خداوند تعلق بگيرد ادامه خواهد داشت ، سپس در اثـر انـحـراف از آن در هـمـان سـال ظـهـور و يـا انـدكـى قبل از ظهور حكومت به كام جباران گشته و ديگر بار چيره مى شوند و الله العالم .
منبع:عصرظهور  علی کورانی

به این مطلب امتیاز بدهید:  1  2  3  4  5 

موضوعات مرتبط با این مطلب : عراق و نقش آن در دوران ظهور
____________________________________________________
برچسب ها:
نوشته شده در تاريخ پنجشنبه 27 شهریور 1393 توسط محمدنبی مرادقلی | نسخه قابل چاپ | تعداد بازدید 36 بار
يمن و نقش آن در دوران ظهور

روايات متعددى از اهل بيت عليهم السلام ، درباره انقلاب اسلامى و زمينه ساز ظهور حضرت مـهـدى (ع) در يمن وارد شده است كه برخى از آنها صحيح السند( مى باشد، كه حـتـمـى بـودن وقـوع ايـن انقلاب را تصريح مى كند و آن را درفش هدايت و زمينه ساز قيام حـضـرت مـهـدى و يـارى كـنـنده آن حضرت توصيف مى كند.. حتى برخى از روايات انقلاب اسـلامـى يـمن را در زمان ظهور، هدايت بخش ترين درفش ها بطور مطلق بحساب مى آورد و در وجـوب يـارى رسـانـدن بـه آن ، هـمـانـگـونه تاءكيد مى كند كه در يارى درفش مشرق ايـرانـى ، بـلكـه بيش از آن تاءكيد مى نمايد و وقت آن را همزمان با خروج سفيانى در ماه رجب يعنى چند ماه قبل از ظهور حضرت مهدى (ع) و پايتخت آن را صنعا معرفى مى كند.

امـا نام رهبر آن ، در روايات ، معروف به يمنى مى باشد و روايتى نام وى را ((حسن )) و يا ((حسين )) و از نسل زيدبن على عليهما السلام ياد مى كند ولى اين روايت از نظر متن و سند قابل بحث است .
اينك مهم ترين روايات مربوط به انقلاب يمنى :
از امام صادق (ع) روايت شده است كه فرمود:
((قـبـل از قـيـام قـائم وقوع پنج علامت حتمى است : يمنى ، سفيانى ، صيحه آسمانى ، كشته شدن نفس زكيه و فرو رفتن در بيابان .))
و نيز فرمود:
((خـروج سـفـيـانـى و يـمـنـى و خـراسـانـى در يـك سـال و يـك مـاه و يـك روز و تـرتـيـب آنـهـا هـمـچـون رشـتـه مهره ها پشت سرهم خواهد بود. پـريـشـانى و سختى از هر سو پديد مى آيد و اى بر كسى كه با آنها مخالفت و دشمنى كـنـد، در مـيان درفش ها، هدايت كننده تر از درفش يمين وجود ندارد، چرا كه درفش حق است و شما را بسوى صاحب تان دعوت مى كند. وقتى يمنى قيام كند فروش اسلحه به مردم حرام اسـت . و آنـگـاه كـه خـروج كند بسوى او بشتاب كه درفش او درفش هدايت است . و بر هيچ مـسـلمـانـى ، سـر پـيـچـى از او جـايـز نـيـسـت . و اگـر كـسـى چـنـيـن كـنـد از اهـل آتـش خـواهـد بـود، زيـرا كـه او مـردم را بـه حـق و بـه راه مـسـتـقـيـم دعـوت مـى كند.))
از امام رضا(ع) روايت شده است كه فرمود:
((قبل از اين اءمر، سفيانى و مروانى و شعيب بن صالح است پس چگونه مى گويد اين و آن ))
مجلسى ره گويد: ((يعنى چگونه محمد بن ابراهيم يا ديگرى كه خروج مى كند مى گويد قـائم مـن هـسـتـم )) و مـنـظـور از مـروانـى يـاد شـده در روايـت ، احتمال دارد كه اءبقع بوده و يا آنكه اصل او خراسانى باشد كه از سوى نسخه برادران اشتباهى رخ داده باشد.
از امام صادق (ع) روايت شده است كه فرمود:
((خـروج ايـن سـه تـن ، خـراسـانـى ، سـفـيـانـى و يـمـنـى در يـك سال و يك ماه و يك روز اتفاق مى افتد. و درفش يمنى از همه هدايت كننده تر است زيرا كه دعوت به حق مى كند.))
و از هـشـام بـن حـكـم نـقل شده است كه گفت : چون طالب حق خروج كرد به ابوعبدالله (امام صـادق (ع)) گـفـتـه شـد: ((آيـا امـيـدواريد اين شخص يمنى باشد؟ حضرت فرمود: خير، يمنى دوستدار على است و اين شخص از آن حضرت بيزارى مى جويد)) و در همين روايت آمده است كه ((يمنى و سفيانى همچون دو اسب مسابقه هستند و هر يك مى كوشد كه از ديگرى سبقت جويد)).
و در پاره اى از روايات درباره حضرت مهدى (ع) وارد شده است :
((او از يمن و آبادى اى به نام كرعه خروج مى كند.))
بـعـيـد نيست كه منظور از اين شخص همان يمنى باشد كه قيام خود را از اين منطقه آغاز مى كـنـد، زيـرا آنـچـه در روايـات ثـابـت و مـتـواتـر اسـت . ايـن اسـت كـه مـهـدى (ع) از مكه و مسجدالحرام قيام مى كند.
در كتاب بشارة الاسلام آمده است :
((آنـگاه ، فرمانروائى از صنعاء بنام حسين يا حسن ، قيام مى كند و با قيام او فتنه ها از ميان مى رود، خجسته و پاك ظاهر مى شود و در پرتو او ظلمت از بين مى رود و حق بعد از پنهان شدن ، بوسيله او آشكار مى گردد.))
و اينك ، بررسيهايى چند درباره انقلاب و قيام يمنى :
اما نقش آن . بطور طبيعى ، انقلاب زمينه ساز حضرت مهدى (ع) در يمن كه سهم و نقش عمده اى در مـسـاعـدت نـهـضت آن حضرت و يارى رساندن به انقلاب حجاز دارد.. و ياد نشدن اين نـقـش در روايـات ، وجود آن را نفى نمى كند. بلكه ممكن است به جهت حفظ و زيان نرسيدن بـه آن بـاشد و ما بزودى در مبحث نهضت آن حضرت خواهيم گفت كه نيروى انسانى اى كه در مكه و حجاز قيام مى كند تشكيل دهنده سپاه حضرت مهدى (ع) است ، بطور عمده و اساسى از ياوران حجازى و يمنى وى خواهند بود.
اما نقش يمنى هاى زمينه ساز در عراق :
روايات مى گويد: يمنى در پى نبرد سفيانى با وى وارد عراق مى شود. نيروهاى يمنى و ايـرانى جهت رويارويى با سفيانى وارد عمل مى شوند و از روايات چنين ظاهر مى شود كه نـقـش نـيروهاى يمن در نبرد سفيانى نقش پشتيبانى از نيروهاى ايرانى است ، زيرا از لحن اءخـبـار چـنـيـن فـهـميده مى شود كه طرف درگير با سفيانى ، مردم مشرق زمين يعنى ياران خـراسانى و شعيب هستند. و گويا يمنى ها پس از يارى رساندن به آنان به يمن باز مى گردند.
امـا در مـنطقه خليج ، علاوه بر حجاز، يمنى ها نقش اساسى خواهند داشت ،گر چه روايات ، آنـرا خـاطـرنـشـان نـسـاخـتـه انـد ولى بـطـور طـبـيـعى با توجه به روند حوادث ظهور و جـغـرافـيـاى مـنـطـقـه ، بـايـستى فرمانروائى يمن و حجاز و كشورهاى حوزه خليج در دست نيروهاى يمن ، پيرو حضرت مهدى (ع) قرار گيرد.
اما بحث پيرامون اينكه چرا درفش يمنى از درفش خراسانى هدايت بخش تر است ؟ در حالى كـه درفـش خـراسـانى و درفش هاى اهل مشرق بطور كلى به درفش هدايت ، توصيف شده و كـشـتـه شـدگـان آنـها شهيد محسوب مى شوند و خداوند دين خود را بوسيله آنان يارى مى نـمـايـد.. بـا آنـكـه تعداد نسبتا زيادى از ايرانيان وزيران و مشاوران حضرت مهدى (ع) و يـاران خـاص او خـواهند بود، كه از جمله آنان فرمانده نيروهاى ايرانى ، شعيب بن صالح اسـت كـه امـام مـهـدى (ع) وى را بـسـمـت فـرمـانـدهـى كـل ارتـش خود بر مى گزيند و با آنكه نقش ايرانيان ، در زمينه سازى قيام حضرت مهدى (ع) در تمام سطح ها، نقش وسيع و فعالى است وآنگهى آنان با قيام و فداكاريهاى خود، كه آغاز نهضت حضرت مهدى (ع)، بوسيله قيام آنان خواهد بود، برترى خاصى دارند و ما آن را در نـقـش آنـان در دوران ظـهور بيان خواهيم كرد. بنابراين چرا انقلاب يمنى و درفش وى هدايت بخش تر از ايرانيان و درفش آنهاست ؟
مـمـكـن اسـت دليـل آن ، ايـن بـاشـد كه سيستم ادارى كه يمنى در رهبرى سياسى و اداره يمن بـكـار مـى برد صحيح تر و از لحاظ سادگى و قاطعيت به روش ادارى اسلام نزديك تر بـاشـد. در حـاليكه دولت ايرانيان از پيچيدگى و دوباره كارى و شائبه هايى بر كنار نـيـسـت ، بنابراين تفاوت بين اين دو تجربه فرمانروائى به طبيعت سادگى و قبيله اى جامعه يمن و طبيعت وراثت تمدن و تركيب جامعه ايرانى برمى گردد.
و ممكن است انقلاب يمنى از اين رو هدايت بخش تر بشمار آيد كه سياست و دستگاه اجرائى آن قـاطـع بـاشـد. و نـيـروهـاى مخلص و مطيع در اختيار داشته باشد و پيوسته رسيدگى شـديد نسبت به آنها كند، البته اين همان دستورالعملى است كه اسلام به اولياء امور مى دهـد كـه بـا كـارمـنـدان و كـارگزاران خود عمل نمايند چنانكه در منشور اميرمؤ منان (ع) به مالك اشتر استاندار و نماينده امام در مصر مى بينيم و همانطور كه در صفات حضرت مهدى (ع) آمـده اسـت كـه ((نـسـبـت به كارگزاران و كارمندان خود سختگير و نسبت به بينوايان مـهـربـان مـى بـاشـد)) در حـاليـكـه ايـرانـيـان بـر اسـاس چـنـيـن سـيـاسـتـى عمل نمى كنند، مسئول مقصر، يا خيانتكار نسبت به مصالح مسلمانان را در ملا عام ، جهت عبرت سـايـريـن مـجـازات نـمـى كـنـنـد. زيـرا مـى تـرسـنـد ايـن عمل باعث تضعيف دولت اسلامى كه مظهر موجوديت اسلام است گردد.
و احتمال دارد، درفش يمنى از اين جهت هدايت كننده تر باشد كه در ارائه طرح جهانى اسلام رعـايـت عـنـاويـن ثـانوى فراوان و ارزيابى ها و مفاهيم كنونى (و مقررات بين المللى ) را نمى كند. در حاليكه انقلاب اسلامى ايران معتقد و ملزم به رعايت آنهاست .
امـا آنـچه بعنوان دليل اساسى ، پسنديده است اين است كه انقلاب يمنى اگر هدايت گرى بـيـشـتـرى دارد به اين دليل است كه مستقيما از رهنمودهاى حضرت مهدى (ع) برخوردار مى گـردد و جـز لايـنـفـك قلمرو و طرح نهضت آن حضرت شمرده مى شود، همچنين يمنى بديدار حـضـرتـش نـائل مى شود و كسب شناخت و رهنمود مى كند. مؤ يد اين امر روايات مربوط به انـقـلاب يـمـنى هاست كه رهبر انقلاب يمن يعنى شخص يمنى را مى ستايد و با اين عبارات تـوصيف مى نمايد: ((بسوى حق هدايت مى كند)) و ((شما را بسوى صاحبتان مى خواند)) و ايـنـكـه ((بـراى هـيـچ مـسـلمـانـى سـرپـيـچـى از آن جـايـز نـيـسـت و كـسـى كـه چنين كند اهل آتش خواهد بود))... اما انقلاب زمينه ساز ايرانيان در روايات آن بيش از ستايش رهبران آن ، سـتـايـش از عـمـوم گـرديـده اسـت ، مـانـنـد يـاوران درفـش هـاى سـيـاه و اهـل مـشـرق و قـومـى از مشرق بجز، شعيب بن صالح كه با توجه به روايات ، نسبت به بـقـيـه فـرمـانـدهـان درفـش هـاى سـيـاه ، امـتـيـاز و برترى ويژه اى دارد و پس از آن سيد خراسانى و سپس مردى از قم مورد ستايش قرار گرفته است .
اءخبار مؤ يد اين معناست كه انقلاب يمنى به نهضت ظهور امام (ع) نزديكتر است تا انقلاب زمـيـنـه سـاز ايـرانـيـان ، حـتـى اگـر فـرض كـنـيـم يـمـنـى قبل از سفيانى قيام مى كند يا آنكه يمنى ديگرى زمينه ساز يمنى وعده داده شده مى باشد. در حاليكه انقلاب ايرانيان بدست مردى از قم كه سرآغاز نهضت و قيام حضرت مهدى (ع) مى باشد كه ((آغار آن از مشرق است )) و فاصله بين شروع انقلاب آنها و بين خراسانى و شـعـيـب بـيـسـت يـا پـنـجـاه سـال و يـا آنـچـه خـدا اراده كـنـد، بـطـول مـى انـجـامـد... و آغاز چنين انقلابى بر پايه اجتهاد و فقها و نمايندگان سياسى آنان قرار دارد و از موقعيتى پاك و خالص آنگونه كه انقلاب يمنى بطور مستقيم از ناحيه امام مهدى (ع) رهنمود يافته ، بهره مند نيست .
نـكـتـه ديـگر، درباره اينكه ممكن است يمنى متعدد بوده و دومى ، يمنى وعده داده شده و مورد نـظـر بـاشـد. روايـات گـذشـتـه خـروج يـمنى موعود را با صراحت همزمان با ظاهر شدن سـفـيانى ، يعنى سال ظهور حضرت مهدى (ع) بيان كرده است . و روايات ديگرى با سند صحيح از امام صادق (ع) وجود دارد كه مى گويد:
((مصرى و يمنى قبل از سفيانى قيام مى كنند.))
بـنـا بـه ايـن روايـت ، بـايـسـتـى ايـن شـخـص يـمـنـى اول بـاشـد كـه زمينه ساز يمنى موعود خواهد بود، همچنانكه ((مردى از قم )) و غير او از اهل مشرق ، زمينه ساز خراسانى و شعيب كه هر دو وعده داده شده اند، خواهند بود.
اما هنگام خروج يمنى اول را تنها اين روايت ، پيش از سفيانى تعيين مى كند. البته ممكن است اندكى قبل از او و يا سالهاى طولانى باشد. والله العالم
مـطلب ديگر، خبر ((كاسر عينه در صنعاء)) است كه عبيدبن زرارة آنرا از امام صادق (ع) چنين روايت نموده است ، كه گفت :
((نـزد ابـو عـبـدالله (امـام صـادق (ع)) در مـورد سـفـيـانى سخن گفته شد. فرمود: او چـگـونـه خروج مى كند در حاليكه كاسر عينه در صنعاء هنوز خروج نكرده است .))
ايـن خـبـر از روايـات قـابـل تـوجـه اسـت كـه در مـنـابـع درجـه اول هـمـچـون كـتـاب غـيـبـت نـعـمـانـى آمـده و شـايـد سـنـد آن صـحـيـح بـاشـد و احـتـمـال دارد مـردى كـه قـبـل از سـفـيـانـى ظـاهـر مـى شـود يـمـنـى اول بـاشـد كـه زمـيـنـه سـاز يـمـنـى وعـده داده شده است چنانكه ذكر كرديم و ممكن است چند احتمال در تفسير ((كاسر عينه )) وجود داشته باشد كه بهترين آنها مى تواند يك بيان رمزى از ناحيه امام صادق (ع) باشد كه معناى آن جز در وقت خود آشكار نمى گردد.
منبع:عصرظهور علی کورانی

به این مطلب امتیاز بدهید:  1  2  3  4  5 

موضوعات مرتبط با این مطلب : نشانه های ظهور1نشانه های ظهور2نشانه های ظهور3نقشه ظهوريمن و نقش آن در دوران ظهور
____________________________________________________
برچسب ها:
.: Weblog Themes By blogskin.ir :.